9_ سارا در غار عجایب.
ووت و کامنت یادتون نره
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
فشار سقف بر سینه ام سنگینی میکند
بانگ فریادم ز تابوت پوسیده ام بیرون نمیرود
و نور سرد ماه لحظه ب لحظه خاموش تر میشود
رگ های خشک شده سینه ام ، دست و پایم را بسته
سیم خار دارهای منظره شب ؛ پیکرم را خونین تر میکنند
ناخن های تیز غرور ؛ درون سینه ام فرو رفته و آخرین تپش های قلبم را ب دست خاموشی میسپارد
مپندار ک ما زنده ایم
سالهاست مرده ایم در جان خویش.سارا آلن
.
.
.4 سال بعد ...
از پله های سفید و مرمرین عمارت پایین میرم . مثل همیشه ، برق میزنند و میتونم انعکاسی از صورتمو توش ببینم .از بالا میبینم ک ایزابل و یک زن چاق دیگه ، روی مبل های سلطنتی زرشکی رنگ نشستن و خوش و بش میکنند .
لعنت ! این دیگه کدوم احمقیه ؟ سرو کله زدن با مهمونای ایزابلا یکی از چیزهاییه ک میتونه کل روز فاکیمو خراب کنه .
از قصد سرفه میکنم تا نظرشون جلب بشه .
نامادری دَقل بازم با لبخندی تقلبی نمایش رو شرو میکنه :( سارا دختر قشنگم ، همین الان داشتیم با میا درموردت حرف میزدیم . چ ب موقع اومدی .)سپس رو ب زن چاق مو قرمز ک میا خطاب شده بود ، ادامه میده :( همون دختر خوندم ک درموردش بهت گفتم . میبینی چقد خانومه ؟)
+( درست میگی ایزابل ، مثل ی گل زیباست .)
-{ نظر لطفتونه. }
در حالی ک لباس گیپور شیری رنگمو مرتب میکنم . روی مبل میشینم با لبخند فیکی میگم :{ از دیدنتون خوشبختم لیدی میا .}
+( منم همین طور سارا جان.)
زپلشک ، چقد زود خودمونی شد میزاشتی 5 مین بگذره بعد !
ایزابل لبهایی ک با رژ صورتی اش آغشته رو با زبان تر میکنه :( دختر قشنگم ، در حقیقت میا برای ی موضوع مهم اینجاست ک به نظر توهم نیاز داریم .)
نظر من ؟ هه! منظورت امضای منه ؟ آیش اینکه منو *دخترم* خطاب میکنه آتیشم میزنه. پارش کنم؟
دست ب سینه ب مبل لم میدم و بی ادبانه میگم :{ خوب میشنوم .}
چشم غره نامحسوس ایزابلا باعث نمیشه تغییری در طرز رفتارم ایجاد کنم .
نامادری مو بلوند ادامه میده:( میا صاحب پرورشگاه خصوصی تازه تاسیس شهرمونه ، ایشون تقاضای کمک مالی دارن . ک البته این پول مثل سرمایه گذاریه . )
چشمامو ت حدقه میچرخونم و بی حوصله میگم : { خوب ؟ }
-( خانوادهایی ک برای سرپرستی گرفتن بچه ها میان باید پول پرداخت کنند پـ .... )