ᶳʰᶤᵏᶤ ᵇˡᴬᶜᵏ:
14 _دریاووت و کامنت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━
درشکه با سرعت سرسام آوری منو سرجام میخ کرده.
باید بهش بگم؟ ولی اگر از درشکه پرتم کنه پایین چی ؟ دلمو میزنم ب دریا.-{ منو برگردون یتیم خونه. }
با چشم غره وحشتناکی نگام میکنه.-{ کتابم اونجا جامونده. }
چشماشو ت حدقه میچرخونه. و میگه:
(یکی دیگه برات میخرم. )-{ آخه ساز دهنی و لباس هامم هستن. }
چشماشو برای چند لحظه میبنده. سپس رو ب درشکه چی میگه :( دور بزن. برو نوانخانه دیونیسوس. )
لبخند سبزی رو صورتم میشینه.
چند دقیقه بعد جلو نوانخانه بودیم.
هکتور درحالی ک پیاده میشه تهدید آمیز نگام میکنه :( از جات تکون نمیخوری. فکر جیم زدنم از سرت بنداز بیرون. )
سرمو تند تند تکون میدم.کمی بعد ک طولش میده و حوصلم سر میره. موهامو بین انگشت هام میپیچونم و با پا ضرب میگیرم.
خدارو شکر پسر چشم عسلی خیلی زود منو ازین بیکاری نجات میده.
نزدیک درشکه درحالی ک دستاش پشتشه به حرف میاد:( زنه گفت گذاشتشون تو صندوق مهربانی. )
لبو لوچم آویزون میشه. صندوق مهربانی ینی سازدهنی ، لباس هام و کتاب گیاه شناسی عزیزم دست ی بچه دیگست و من قرار نیست تا آخر عمرم ببنمشون.
دستشو جلو میاره و کتاب خوشبو و ساز دهنی خوشگلم بهم چشمک میزنند.
+( ولی من هرجور بود پسشون گرفتم. )
کتاب و ساز دهنی رو ب همراه کیسه لباس ها تو دست های مشتاق من میزاره..
.
.&( سارا آلن محض رضای فاک چطوری در کمتر از ی ربع هکتور سالزمن رو ازین خونه پرت کردی بیرون؟)
دختر شکلاتی خطاب ب منی ک تو آلاچیق لم داده میپرسه.
پامو رو پام میندازم و بی حالت جواب میدم :{ ب آسانی فرزندم. }
تو پیشونیش میکوبه و ناامیدانه جواب میده:(خو خره هریو با خودش برد میخوای چه غلطی کنی؟ )
پوزخند شیطانی رو لب هام جا میگیره :{ هارولد آلن فقط باید چند ماه دیگه صبر کنه. }گاز گنده ای از سیب سبز و ترش تو دستم میزنم.
میپرسه :( نقشه ای داری ؟ )
لبمو ک ب مزه ترش سیب آغشته شده میلیسم: {البته. چیزای جالبی پیدا کردم. }
&( چرا ژست شیاطین رو گرفتی ؟ درست حرف بزن ، دقیقا میخوای چ غلطی کنی. )
از جام بلند میشم و باقی مونده سیبو تو سینش میکوبم.
+{ادبتو حفظ کن مریدا مونر. هنوز زوده تا بدونی. }
لبهام با لبخند ترسناکی کش میان.