17: جادوگر نامیرا

27 10 6
                                    

17_  جادوگر نامیرا.

ووت و کامت یادتون نره.
━━━━➳༻❀✿❀༺➳━━━━

"این روزا حس می‌کنم وسط ی اقیانوس بی سر رو ته گیر افتادو. نفسهام بوی خفگی میدن. آدم سابق نیستم، دیگه گلهای رز لبهامو کش نمیارن حتی فکر کردن ب آینده هم برام کابوسه.
حس میکنم بدن دست دوم انداختن بهم¹.

حتی محبت گریه هم ازم دریغ شده. کاش میشد برگردم ب هفت سالگیم. اون زمانی ک تنها دغدغه زندگیم ریختن دندون شیری هام بود."
14 اوت ، ساهارا آلن

1_چیلفراگ

.
.
.

ایزابل با خشم کلماتش رو ب زبون میاره:( دختره لعنتی بگو چ بلایی سر مالکوم کویل آوردی. چرا حتی بهم اجازه ملاقات هم نمیدن؟ )

بی خیال پامو رو پام میندازم و کتاب رو ورق میزنم:{بی‌خیال اوت کارش تمومه برا چی دستو پا می‌زنی؟ مثل موش ت تله افتاده. }

از بی خیالی من آسی میشه با کلافگی می‌پرسه:( فقط بگو چرا اون کارو باهاش کردی؟.)

پوزخند معنا داری رو لبم جا خشک می‌کنه:{ چرا؟ اوممم بزار فک کنم ... بهتر که به ماجرا نگاه میکنم ؛ میبینم اون داره تقاص کار شما رو پس میده. هنوز نمی‌دونم چطوری ب خودش جرعت داد منو خر فرض کنه و فاکتور هارو انقدر بچه گانه دست کاری کنه. حماقتش بد کاری دستش داد. }

سرمو بالا میارم و ادامه میدم:{ بینم نکنه می‌ترسی زیر باز جویی ب گندایی باهاتون شریک بود اعتراف کنه ؟ }

ترس ، بهت ، نفرت و خشم از چشمای زن زبانه میکشه.
+(خفه شد پای تو هم گیره. )

داره جالب میشه.

-{نچ نچ، پای من تو تنها چیزی ک گیره ، تصحیح می‌کنم گیر بود. قرار داد با مرکز خرید و فروش برده جنسی دیونیسوس بود. اوه من اون قرار داد رو فسخ کردم. چون قراره میا بد جور تو درد سر بیوفته.}

رنگ از صورت ایزابلا میپره.
+( درد سر ؟ کدوم درد سر ؟ )

-{ زیاد روزنامه نمی‌خونی ن ؟ }

+( چ ربطی ب روزنامه داره. دهنتو باز کن و بگو چ غلطی کردی ؟)

-{ دِ نه دیگه. اگر روزنامه امروز رو میخوندی میفهمیدی چی می‌گم. رو میز ناهار خوریه.}

سر تیتر امروز رو زیر لب زمزمش می‌کنه:{ زن شریر کودکان یتیم را ب بردگی می‌گیرد. چ بر سر کودکان فروخته شده آمده؟ همدستان او چه کسانی اند؟ }

عین فشنگ از جلو چشمم غیب میشه.

میشمرم
1
2
3
4....10

صدای جیغ ایزابلا ستون ها رو ب لرزه میندازه:( یا مریم مقدس.)

مریم مقدس؟ چطور جرعت می‌کنه با دهن کثیفش اسم ی شخص تقدیس شده رو ب زبون بیاره ؟

کرومپ ، فک کنم غش کرد. سر مستانه میخندم.

𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉Donde viven las historias. Descúbrelo ahora