چند دقیقه نگذشت که به خودم اومدم و به متنی که بالای عکسش نوشته بود توجه کردم!
(منتظر باش که قراره جلوم زانو بزنی!)واقعا با من بود؟ چرا مگه چیکار کردم؟؟؟
همونجور که گفت قرار بود پادوش باشم پس اینکاراش واسه چیه؟
شایدم منظورش از پادو بودن همین جلوش زانو زدنه!!!
با همین فکر و خیال بودم و که نفهمیدم چجوری چشمام بسته شد!**********
تازه زنگ کلاس تموم شده بود و داشتم کتاب هام رو یکی یکی تو کیفم بزور میچپوندم.
آدم شلخته ای نبودم ولی هیچ رَمَق و ذوقی برای هیچکاری نداشتم. از دیروز که اونجور تگمکرده و از الان که جوری رفتار میکرد که انگار اتفاقی نیفتاده منو از این رو به اون رو کرده بود.
توقع داشتم درباره استوری دیروزی یه چیزی بپرونه ولی اصلا حتی به روی خودش نیاورده.
شایدم اشتباهی دستش خورده باشه تگم کرده باشه.
(آه مین یونگی آخه دستش بخوره؟ بعد اگه دستش بخوره بعدش ببینه اشتباهه میپاکه دیگه، اسکل)
همونجور که با خودم کلنجار میرفتم جین سرشو آورد جلوم و از فکری که توش غرق بودم بیرون اومدم.
=عاااا یونگیا چرا تو فکری؟
+هیچی.
=مطمئن باشم؟همونجور که حرفشو میزد یه آبنبات توت فرنگی تو دهنش جا داد و آروم میمکید.
+یااا جین چرا اینجور میمکی؟
=مگه چجوریه ایکبیری خان؟
+چجوریه؟ برو همونجور که داری مک میزنی اون وامونده رو جلو آیینه واستا ببینی چجوریه.
=ایییش تو هم فقط گیر بده، حسودیت میشه لبای قلوه ای مثل منو نداری.
+پوف باشه.رو میزم نشست و رو بهم ادامه داد:
=یونگی
+هوم
=اون تهیونگ عوضی دیگه اذیتت که نکرد.
+بهت گفتم که دخالت نکنی، دارم پشیمون میشم از چیزایی که به تو و جنی گفتم.با گفتن اسم جنی خودش روی میز کنار جین نشست و گفت:
*اوپا، ببخشید نتونستم باهات حرف بزنم این دوروز. آخه میدونی...
+میدونم نمیخواد چیزی بگی، درکت میکنم شاید من بودم اصلا دوستیمونو کنار میذاشتم.
=اوی عنتر تو دوستیتو کنار بزاری ها؟روم حمله ور شد و شروع کرد قلقلک دادنم. بعد مدت ها بلند بلند قهقهه میزدم میخندم.
* وااای جین بیشتر قلقلکش بده.
=یااا یونگی انقدر قشنگ میخندی و ادای یوبسارو در میاری واسه ما؟
+باشه درد گرفت شکمم ول کن جین. نکن بچه عه.
=بچه؟باز بیشتر قلقلک داد یکم طول نکشید که دستی مچش رو گرفت. هر سه تامون سمت صاحب دست برگشیم تا ببینیم که کیه... جونگکوک بود.
=چته شاشو اینم بهت برمیخوره؟محکم دستشو گرفت و سمت بیرون از کلاس برد.
پاشدم از سرجام به سمت در کلاس حرکت کردم خواستم دنبال سرش برم ببینم کجا داره میبرتش یه وقت بلا مَلایی سرش نیاره که با یه جسم سخت برخورد کردم و تِلو تِلو خوران به عقب افتادم.
تهیونگ بود، آب دهنمو آروم قورت دادم و خواستم راهمو کج کنم و ازش بگذرم و باز یقمو مثل دفعه قبل چسبید ولی این بار اروم تر.
جوریکه فقط من بشنوم گفت:
_دنبالم بیا
ESTÁS LEYENDO
انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)
Novela Juvenilخیلی برام سخته باهات تو یک کلاسم؛ درسته که ته کلاس میشینی ولی دونستن اینکه تو توی اون دنیایی زندگی میکنی که منم میکنم دلمو بلرزه در میاره؛ دست خودم نیست ناخواسته و یواشکی عاشقت شدم! _____________________________________________________ موضوع: مین ی...