Part12 کفشِ خونی

1K 136 62
                                    

دست راستمو رو موهای شوگا کشیدم و چشم غرّه ای تیز به جنی رفتم و تو چشمای پادوم نگاه کردم:

_مگه بهت اجازه دادم زخمی بشی؟

**********

(از زبان یونگی)

منظورش چی بود؟
یعنی نگران بود که زخمی شدم؟ اگه اینجوری بود هرروز خودمو بابتش زخمی و خونی میکردم تا نگرانم بشه‌.
+منظورت چیه؟

مچ دستمو که خون ازش چکه میکرد تو دستش بالا برد و با چشماش بهش اشاره کرد.
_باهام بیا کودَن!

منو داخل اتاق درمان هل داد و درو پشت سرمون بست.
جنی به در اتاق میزد و داد میزد:
*چه بلایی میخوای سرش بیاری؟

تهیونگ پوفی از کلافگی کرد و به صورت‌ نمادین با انگشت وسطش پیشونیشو فشار داد و لب زد:
_اگه تو خفه نشی یه بلا سرش میارم.

انگار تنها این حرف کافی بود که ساکت بشه ، درسته جنی شجاع بود ولی ترس اذیت کردن من توسط این موجود دو پا رو همیشه داشت.
خیره به کف دستم شد و منو رو تخت کنار پنجره نشوند.
_این بِهیار مادر فاکر کدوم‌گوریه...

قطرات خون ذره ذره رو کفش تهیونگ هجوم میبردن، حس میکردم سرم گیج میره و پلک هام سنگین میشه. فشارم به احتمال زیاد داشت میفتاد.
با دیدن کفشِ به خون نشسته ی تهیونگ؛ دستمو از بین دستاش کشیدم و با اون دستم رو کف دستمو آروم نگه داشتم.
+کَفشِت!
_'هِن؟
+کثیف شد...

**********

(از زبان تهیونگ)

دندونامو بهم سابیدم...
واقعا یه تختش کم بود. الان داره جر میخوره و نگران کفش خونی منه؟!
انگشتای دست راستمو لای موهاش بردم و موهاشو به سمت بالا هدایت کردم.
_نمیخوای بنالی چیشد؟

سرش همونجور که پایین بود آروم لب زد:
+یکی بهم خورد‌‌‌‌‌... بعدش باعث شد که... اینجوری دستم بشه‌
_کی بود؟
+نمیدونم

نیشخندی از احمق بازیش بهش زدم و دستمو از موهاش کنار کشیدم.
پاشدم و سمت یکی از کمدهای تو اتاق درمان رفتم و یکم گاز استریل و باند و بتاتین بیرون کشیدم.
رو تخت کنارش نشستم.
کف دستشو بالا گرفتم و نزدیک لبم آوردم.
همونجور که باهاش چشم تو چشم بودم ' زبونمو به زخم دستش زدم که باعث بستن چشماش شد.
قشنگ معلوم بود داره درد میکشه ولی دستشو تکون نمیداد.
خمار نگاش کردم و زبونمو رو زخمش حرکت دادم.
+'عاهخ
_'همممم؟
+در... درد داره.

سرمو از زخمش دور کردم و با پاک شدن سطح دستش از خون که داشت دوباره از خون جدید پر میشد لبخند رضایتی زدم.
آروم بتاتین رو روی دستش ریختم که باعث شد یکم از جاش بپره.
_هیشششش توله تحمل کن. وقتی بدون اجازه زخمی میشی باید بهاشم بدی هوم؟

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora