Part5 خفگی

1K 163 11
                                    

بدون هیچ حسی تو صورتم بهش نگاه کردم تا دستشو از یقم برداره.

=نمیخوای بگی نه؟! باشه خودم میرم اون حرومی رو سره جاش میشونم.

دست از یقه ام برداشت راه کج کرد که بره، مچ دست راستشو گرفتم. برگشت بهم به حالت سوالی نگاه کرد.

+جنی مگه نگفت... کفشاشو.. کفشاشو لیسیدم.

اخماش بیشتر تو هم رفت. خودش مچ دستمو گرفت و سمت ابخوری برد.
گردنمو گرفت و زیر شیر اب برد.
=دهنتو بشور

نمیخواستم اینکارو کنم! میخواستم تا ابد حس نزدیکی زبونم حتی اگه به وسایلشم باشه بمونه.
اما مجبورا به جین گوش دادم و با کمال خونسردی تو دهنم آب پر کردم و خالی کردم و دهنمو شستم. تا کمی یکم از آتیش عصبانیتش فروکش کنه.
میشناختمش همونجور که سریع آتیشی میشد سریع هم خاموش میشد...

+خوبه؟
=آره' دیگم از اینکارا نکن.

در جوابش به آرومی یه باشه ای لب زدم و تو دلم‌گفتم: (خیلی خوش خیال و ساده ای جین!!!)

************

بالاخره امروز کوفتی تموم شد. سمت دوچرخم رفتم و قفلشو باز کردم.بعد سوار شدن رو اون مال ناچیزم به سمت خونه رکاب زدم.
وقتی به خونه رسیدم با یونجی مواجه شدم.
رو پله ها نشسته و بود و عروسک خرگوشیشو تو بغلش جا داده بود.
_________________________________________

مین یونجی ۶ ساله (خواهر مین یونگی)اخلاق: لوس، ترسو، شیطون، تو دلبرو

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.


مین یونجی ۶ ساله (خواهر مین یونگی)
اخلاق: لوس، ترسو، شیطون، تو دلبرو.😍

دیالوگ برای یونجی که استفاده میشه:
"یونجی
_________________________________________

بعد زدن قفل دوچرخم سمت یونجی رفتم و روبه روش زانو زدم تا یکم باهاش تو قد و قواره به ظاهر برابری کنم!

+یونجی چرا اینجا نشستی؟
" هیونگی کوجا لَفته بودی؟

همیشه عادتش بود هیونگ با یونگی رو باهم یهو اینجوری بگه نمیتونست هیونگ یا یونگی به تنهایی به کار ببره.
از طرز حرف زدن خواهر کوچیکترم لبخند محوی زدم و نگاش کردم:
+میدونی که باید برم مدرسه تا قشنگ همه چیزو یاد بگیرم.

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant