خیلی برام سخته باهات تو یک کلاسم؛ درسته که ته کلاس میشینی ولی دونستن اینکه تو توی اون دنیایی زندگی میکنی که منم میکنم دلمو بلرزه در میاره؛ دست خودم نیست ناخواسته و یواشکی عاشقت شدم!
_____________________________________________________
موضوع:
مین ی...
دست از یقه ام برداشت راه کج کرد که بره، مچ دست راستشو گرفتم. برگشت بهم به حالت سوالی نگاه کرد.
+جنی مگه نگفت... کفشاشو.. کفشاشو لیسیدم.
اخماش بیشتر تو هم رفت. خودش مچ دستمو گرفت و سمت ابخوری برد. گردنمو گرفت و زیر شیر اب برد. =دهنتو بشور
نمیخواستم اینکارو کنم! میخواستم تا ابد حس نزدیکی زبونم حتی اگه به وسایلشم باشه بمونه. اما مجبورا به جین گوش دادم و با کمال خونسردی تو دهنم آب پر کردم و خالی کردم و دهنمو شستم. تا کمی یکم از آتیش عصبانیتش فروکش کنه. میشناختمش همونجور که سریع آتیشی میشد سریع هم خاموش میشد...
+خوبه؟ =آره' دیگم از اینکارا نکن.
در جوابش به آرومی یه باشه ای لب زدم و تو دلمگفتم: (خیلی خوش خیال و ساده ای جین!!!)
************
بالاخره امروز کوفتی تموم شد. سمت دوچرخم رفتم و قفلشو باز کردم.بعد سوار شدن رو اون مال ناچیزم به سمت خونه رکاب زدم. وقتی به خونه رسیدم با یونجی مواجه شدم. رو پله ها نشسته و بود و عروسک خرگوشیشو تو بغلش جا داده بود. _________________________________________
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
دیالوگ برای یونجی که استفاده میشه: "یونجی _________________________________________
بعد زدن قفل دوچرخم سمت یونجی رفتم و روبه روش زانو زدم تا یکم باهاش تو قد و قواره به ظاهر برابری کنم!
+یونجی چرا اینجا نشستی؟ " هیونگی کوجا لَفته بودی؟
همیشه عادتش بود هیونگ با یونگی رو باهم یهو اینجوری بگه نمیتونست هیونگ یا یونگی به تنهایی به کار ببره. از طرز حرف زدن خواهر کوچیکترم لبخند محوی زدم و نگاش کردم: +میدونی که باید برم مدرسه تا قشنگ همه چیزو یاد بگیرم.