Part48 !غَرق شده دَر من

1K 127 62
                                    

دستشو رو روی دهنم آروم گذاشت و نذاشت حرفمو تموم کنم و خودش آروم لب زد:
+اگه جوابه چکاپ چیزی بود که نمیخواستیم... از هم جدا میشیم!

یک تای ابروم بالا رفت و بهش نگاه کردم...
میخواستم حرفاشو تو ذهنم آنالیز کنم... جدا بشیم...
جوابِ چکاپ...
دستشو از روی دهنم برداشتم و جدی بهش زل و زدم ک آروم و خشدار گفتم:
_به جوابه چکاپ چه ربطی داره هان؟؟؟
+...
_الان جواب میخوام ازت.
+فقط نمیخوام درگیر من باشی.
_همین الانم درگیرتم ' دیگم حرف از جدایی و این کوفت و زهره مار رو نزن اوکی؟!

**********

(از زبان یونگی)

داشتم به چشمای لرزون ولی صورت جدی و بدون حسش نگاه میکردم.‌ اون واقعا عاشقم بود...
چرا انقدر دیر... چرا باید انقدر دیر پیداش میکردم...
نه چرا باید انقدر دیر متوجه عشقش میشد...
اگه قرار بود ذره ذره بمیرم حاضر بودم این اتفاق جلوی اون پیش نیاد ؛ حتی اگه شده باشه به تنهایی هردومون؛ مطمئنا دوباره با یه آدم جدید آشنا میشه و منو فراموش میکنه... باید فراموش بشم...
همونجور بهم خیره بودیم دستشو رو گونه ام گذاشت و لبشو رو لبم گذاشت.
_عاهمممم...
+اومممم.... عاهمممم... ته... عاهمم

با دست قفسه سینشو عقب هل دادم.
+حالم بده ممکنه مریضت کنم.
_خفه شو.

لبمو دوباره شروع کرد مکیدن. داشت دلم ضعف میرفت و از طرفی حس ضعف و بی طاقتیم که بخاطره مریضی بود باعث شده بود نتونم کامل از بوس هاش لذت ببرم.

**********

(از زبان تهیونگ)

همونجور داشتم لبشو میمکیدم تازه یاده اوضاع بدنش افتادم. بدنش لرز داشت... بخاطره تب کل سر و صورتش خیسه عرق بود نباید بهش فشار میاوردم. من نباید برای تنها کسی دلم براش میتپه باید یکم ملاحظه میکردم.
خواستم ازش جدا بشم که خودش دو تا دستاشو دور گردنم گذاشت و لبامو مکید.

🔞شروع صحنه های🔞

حس میکردم الاناس که گُر بگیرم...
دلم میخواست همینجور بیشتر طعم لباش رو بچشم.
یونگی داشت منو از خود بیخود میکرد.
همزمان که داشتم از طعم لباش لذت میبردم یکم ازش فاصله گرفتم تو کمتر از چند ثانیه تیشرتمو از تنم بیرون کشیدم و دستمو زیره تیشرته سفید یونگی کردم و با نیپلاش بازی میکردم و لبشو میمکیدم...
+عاهههم ددی عامممم
_هیششش چیزی نیس توله چیزی نیست.. اومممم

یکم تیشرتشو بالا دادم و با دستم پاهاشو از هم وا کردم ...
برامدگی دیکش از روی شورت کاملا مشخص بود. ولی صورتش پر از عرق و خیسی بود و الان اینکار درستی نبود...
ازش جدا شدم و‌ خواستم بیخیال شم که با میزی که میدیم چشمام گرد شد.
شورتشو یونگی درآورده بود و پاهاشو از هم وا کرده بود...
+ددی لطفا...

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Where stories live. Discover now