Surprise!
بچه ها جونم امروز به خاطره 2k شدنِ ویوی رمانمون در کمتر از دو هفته که رمان رو شروع کردم هست.🤭 یک پارتِ جدید آپ خواستم کنم، البته اون قبلی که آپ کردم به خاطره ذوق زدگی دونفرتون بود که خیلی دلتون میخواست امروز بازم یک پارتِ دیگه آپ کنم.
ولی این یکی یه هدیه کوچولو برای بودنتون هست.
مرسی که هستین؛ قدر تک تکتون میدونم، چه کسایی که نظر و ووت میدین و میشناسمتون و چه کسایی که خواننده ان فقط.🥺🐾❤
بریم سراغ رمان😘
_________________________________________میتونستم ببینم که ترد شده ام. دور انداخته شدم...
این گناهه دروغ گفتنمه...سه روز از اونماجرایی که برای من مثل کابوس بوده گذشته...
بدون هیچ حرفی دیگه به خونه تهیونگ نرفتم ؛ از آقای جئون خواستم این اتفاق رو به پدر و مادرم نگه تا بتونم مدرسه برم ، حالا بماند که چقدر سره همین قضیه هزاران تا شرط گذاشت ؛ از دارو خوردن سره موقع بگیر تا چکاپ کلی آزمایش که نوبتشو گذاشت برای آخره هفته که تعطیلیه. از دیروز بازم به مدرسه میرفتم.انگار هیچی از چند ماه پیش تغییری نکرده بود، تهیونگ جوری با من رفتار میکرد انگار براش غریبه بودم. حتی دیگه اذیتم نمیکرد.
زنگه آخر خورده بود و همه معلم ها جز چند تا نظافتچی رفته بودن. کمتر از نصف دانش آموزای مدرسه از مدرسه رفته بودن؛ روی یکی از نیمکت های توی حیاط مدرسه نشستم بودم و با گوشیم مشغول بودم.از دیروز متوجه شدم اکانت فیکمو تهیونگ بلاک کرده بود. نمیخواستم قبول کنم ولی دلم به معنای واقعی عین شیشه شکسته بود.
اونقدر این شکسته های قلبم تیز بود که جا جای روحم رو زخمی و خونی میکرد.
با تمام دور انداخته شدن ها یه اکانت فیک دیگه راه انداختم و سعی کردم چند تا فالوور فیک بریزم تا ضایع نشه و عکسِ یک دختر رو روش گذاشتم به اسم آنا. تو قسمت سرچ رفتم و آیدی تهیونگ رو سرچکردم.
با اومدنِ اکانتش قلبم یه لحظه انگار از تو دلم پایین ریخت. یک پست جدید گذاشته بود...
_________________________________________
YOU ARE READING
انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)
Teen Fictionخیلی برام سخته باهات تو یک کلاسم؛ درسته که ته کلاس میشینی ولی دونستن اینکه تو توی اون دنیایی زندگی میکنی که منم میکنم دلمو بلرزه در میاره؛ دست خودم نیست ناخواسته و یواشکی عاشقت شدم! _____________________________________________________ موضوع: مین ی...