Part22 جونِ دوباره

1.1K 143 35
                                    

اون داشت باهام بازی میکرد؛ ولی نمیدونه من تا نَبَرم از این بازی ای که راه انداخته بیرون نمیرم!

لب پایینمو با زبون خیس کردم و با تمسخر بهش خیره شدم، میتونستم صدای خس خسمو با نفس کشیدنه معمولی بشنوم و این نشونه ضعف همیشگیم بود.
+میخوای بازی کنی؟!

سمتش قدم برداشتم. انگار که از حرکتم جاخورده بود. دیگه بسم بود هر چی کوتاه اومده بودم. مماس صورتش وایسادم و مچ دستش که اسپری رو داشت تو هوا برام تکون میداد محکم گرفتم و فشار دادم.
+میخوای با من بازی کنی؟

فقط صدای آب دهنی که قورت میداد رو شنیدم.
_داری چه غلطی میکنی؟

با حرص چشمامو یک دور چرخوندم و دست لیسا رو ول کردم، سمت عقب برگشتم. قابل پیشبینی عینه همیشه، داشت تهیونگ از لیسا دفاع میکرد.
خواستم چیزی بگم‌که تهیونگ از کنارم به سرعت گذشت و کناره لیسا ایستاد.
مچ دستشو محکم تو دستش گرفت و فشار داد. جوری که کل سالن صداش اِکو بشه داد زد:
_گفتم داری چه غلطی میکنی؟
$م...من
_من چی هاااا؟

با ترس و شوک فقط به عَربده های تهیونگ که تو صورت لیسا میزد نگاه کردم.
اون داشت از من دفاع میکرد؟! ولی واسه چی؟ اصلا چرا سره لیسا داد زد مگه اون عشقش نیست.؟!
همونجور که داشتم تو ذهنم دنبال یک جواب منطقی برای این رفتاره غیر قابل باوره تهیونگ میگشتم ، تهیونگ رو روبه روم دیدم.
نمیدونم چند لحظه تو فکر بودم که نتونستم شاهده تهیونگی باشم که به خاطرم دعوا میکرد و الانم اسپری رو جلوم گرفته بود.
_چه مرگته خوابی؟ میگم اسپری رو بگیر
+عوه... مم...ممنون

نمیدونم چرا ولی این ضعیف بودن الان کنارشو دوست داشتم. باید اعتراف کنم یونگی ای که تهیونگ باعث مرگش شد الان داره بهش جون دوباره میده.
دستشو پشت گردنم گذاشت و سرمو به جلو و مماس صورتش قرار داد.
نفساش به صورتم میخورد و این واقعا دیوونم میکرد.
ناخواسته آبدهنمو فورت دادم و زبونم رو لبم کشیدم.
آروم و خشدار زمزمه کرد:
_نکن توله
+'هان؟
_دیوونم نکن

نفسم خود بخود نامنظم شد و این از چشم تهیونگ مخفی نموند.
_هی چته؟

سرشو عقب برد و اسپری رو تکون داد تو دهنم گذاشت و دوبار تو دهنم اسپری زد.
طولی نکشید که نفسم به حالت نرمال برگشت.
بازومو گرفت و منو سمت لیسا کشوند.
_لیسا همونجور که تو واسم عزیز و مهمی اینم برام مهمه!

من براش چی ام؟ مهمم؟؟؟  ناخواسته سکسه ام‌گرفت و با پشت آستین جلو دهنمو گرفتم تا سکسه نکنم.
تهیونگ چشماشو بهم انداخت و حرکاتمو برانداز کرد. آروم و خمار لب زد: _کیوت
دوباره به لیسا نگاه انداخت و حرفاشو ادامه داد.
_این پادوئه منه وسیله ی منه... قرار نیست حتی کوچیکترین آسیبی بهش بزنی چون با من طرفی...

اصلا به هیچ جام نبود که منو با وسیله و پادو بودن مقایسه میکرد. اینکه الان داشت سر لیسا به خاطر رفتارش با من داد و بیداد میکرد حالمو خوب میکرد.
نه چون دنبال انتقام و ... باشم.
فقط چون اون فرد تهیونگه که اینکارو برام میکنه.
سرشو نزدیک گوشم آورد و آروم لب زد:
_حق نداری دیگه آسیب ببینی ؛ فقط من این حقو دارم که بهت درد بدم...

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant