paert21 !به من پاس بده

1.1K 142 52
                                    

با نشستن یکی پشت سرم مثله تهیونگ که لیسا بین پاهاش بود به خودم اومدم.
برگشتم ببینم کیه که این موزیشن نشستن رو انتخاب کرده!
با دیدنش جا خوردم!

هوسوک بود؛ چرا اینجوری میکرد؟ نگاهش کاملا عادی بود انگار کار خاصی نکرده. با نگاه کردن به جین و جنی متوجه شدم فقط من نیستم که فکر میکنه این کارش عجیبه، چون اون دوتام مات و مَبهوت رفتار غیره معموله هوسوک بودن.
+هی چیکار میکنی؟
#مگ چیکار کردم؟
=هی هوسوک، اگه این رفتارو با بقیه داشتی ها اینجور نمیگفتم ولی یونگی از لمس شدن حتی از طرف یه دوست متنفره!
* اوپا اگه ناراحتی بهش بگو پاشه.

نگاهمو سمت تهیونگ انداختم، عصبانی بود؟!
یه نیشخند کوتاه و پلیدی زدم و رو به جمع خودمون آروم گفتم: +چیزی نشده انقدر حساس نباشین.

سرمو به قفسه سینه هوسوک تکیه دادم همون حالتی که بودم و اونم دستاشو از رو شونه هام آویزون کرد و روی شکمم دستاشو به هم قفل کرد؛ شروع کردن حرف زدن روزمره...
نگاهم همچنان به تهیونگ بود. بی حس بهم نگاه میکرد ولی از اونجا متورم شدن رگ‌گردنش کاملا تو دیده من بود.
با دیدن بوسه ای نسبتا خشن بین تهیونگ و لیسا که بیشتر به لبخوری شبیه بود، دندونامو بهم سابیدم.
با اومدن دست هوسوک روی موهام نگاهمو از اون دوتا گرفتم و از پایین چشمامو بالا دادم و به نیمرخه هوسوک که مشغول حرف بود نگاه انداختم.
از کارش سر در نمیاوردم... مسلماً اصلا بهم به چشم کراش یا حتی رِل نگاه نمیکرد پس چرا همچین رفتاری رو انجام میداد اونم یهویی.

با سوت زدن آقای کیم همه از رو زمین بلند شدیم و جلوی اقای کیم جمع شدیم.
... خب بچه ها به قید قرعه باید مسابقه بدین، بخاطر تایم کمی که هست کلا دو راند بازی انجام میشه توی نیم ساعت. قرعه کشی که انجام بشه دو تا گروه هر کدوم ۱۲ تایی قرار میگیرین و همه ۲۴ نفرتون تو جای مشخص طبق چیزی که بلدین میرین و وایمیسین.

همه بچه ها به صورت پراکنده تایید و رضایت خودشونو اعلام کردن.
بعد قرعه کشی جونگکوک و لیسا طرف ما بودن و جنی سمتِ اونا.
یه جورایی فضای عجیبی شده بود ولی مجبور بودیم این تِست رو هرچه سریعتر تموم کنیم.
لیسا سمتِ من اومد و همونجور که توم بسکتبال دستش بود آروم لب زد:
$اگه نمیخوای بیشتر تو این مدرسه داغونت نکنم سریع دمتو بزار رو دوشتو از اینجا گمشو... من میدونم تهیونگ رو دوست داری، ادای متفاوت بودن رو در نیار آشغال!

شُک شده بودم... اون چجوری فهمیده بود...
اگرم کسی باید میفهمید اون تهیونگ بود چون خیلی ضایع رفتار میکردم جلوش تا حدی...
+من خیلی وقته ازش دست کشیدم!
$ثابت کن!

حرف آخرش در کنار لفظ تهدید آوارِش ؛ خیلی با تحقییر بود، اون لیسا بود دیگه غیر از این رفتار اگه ازش سر میزد عجیب میشد!
توپ بسکتبال رو سمتم انداخت و دو دستی دو طرف توپ رو گرفتم.
باید چیکار میکردم؟ اگه کاری که اون میگفت رو انجام نمیدادم مسلما حالمو میگرفت، نیشخندی از حرص خوردنه چند دقیقه قبلِ لیسا زدم آروم ولی محکم بهش گفتم:
+شایدم ازش دست نکشیده باشم؟
$چی؟

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Where stories live. Discover now