Part20 دَدی

1.3K 137 31
                                    

🔞ادامه ی صحنه های🔞

_چجوری پس انقدر خوب میخوری توله...
با ناراحتی نگاش کردم ولی چیزی نگفتم.
_هرزه کی ای؟
+تو...

دو طرف لپمو بین انگشتاش محکم فشار داد تا سرمو بالا بگیرم و نگاش کنم. از این وضع پیش اومده خوشم نمیومد. حالم از این همه احساس ضعف جلوش بهم میخورد.
صورتمو از بین انگشتاش بیرون کشیدم و با حرص تو صورتش تُف کردم.

**********

(از زبان تهیونگ)

چشمامو برای کنترل خشمم همزمان با تُف کردنش سمت صورتم ' بستم؛ همزمان که چشمام بسته بود آروم و عصبی لب زدم:
_چه گهی خوردی؟

بی حس و با تنفر چشمامو از هم وا کردم و محکم یه سیلی تو گوشش کوبوندم باعث کج شدن سرش شد، موهاشو از بالا کشیدم سرشو به عقب بردم.
بلند تو صورتش داد زدم:
_گفتم چه گهی خوردی هرزه حرومزاده؟
+ازت متنفرم

دوباره دیکمو تو دهنش بردم تا دهنشو باهاش ببندم.
_قشنگ خدمت کن بهم یالا.

آروم تو دهنش عقب جلو میکرد، لب صورتی رنگش روی دیکم بیشتر تو دید اومده بود، با دست راست موهاشو که کشیده بودم اروم ول کردم و با نوک انگشتام موهاشو مرتب کردم.
به رَدِ دستم رو صورتش خیره شدم، زیاد محکم زده بودم؟ لاله گوش راستشو بین انگشتام مالیدم.
_بسه، دستاتو به پُشت بهم قفل کن.

چند لحظه طول کشید تا متوجه حرفم بشه. رو زانوهاش همونجور که نشسته بود دستاشو پشت سرش بهم قفل کرد.
سوییشرت تنشو تا شونه اش پایین دادم و لبه پایین پیراهنشو تو دستم گرفتم و نزدیک دهنش کردم:
_بگیر لای دندونات، تا نگفتم از دهنت نباید بیفته.

دهنشو با حرص و تنفری که ازش میبارید باز کرد و لبه پایینی پیراهنشو تو دهنش گرفت.

انگشت اشارمو رو نوک سینه راستش زدم که یکم لرزید، فکرشو نمیکردم روی نیپلاش انقدر حساس باشه. با انگشتم تند تند با نوک سینش ور رفتم.
به وسط پاش نگاه کردم؛ همونجور که شلوارش تا نیمه پایین بود ؛ برجستگی وسط پاش تو دید اومده بود.
_پاشو.

همونجور که دستاش پشت سرش بود از جاش بلند شد و روبه روم ایستاد.
رو روشویی بدون اینکه به خودم زحمت بدم به خاطر قد بلندم نشستم و با دست به شوگا اشاره دادم که بیاد.
با تردید بهم نزدیک شد.
با دستام دو طرف آرنجشو گرفتم و با کارم بهش فهموندم دیگه نیازی نیست دستشو پشت سرش قفل کنه.
آروم رو پام نشوندم جوری که پشتش بهم بود.
زیر یه پاشو با یه دستم بلند کردم و با اون یکی دستم اروم سر دیکشو مالیدم.
_برای من شق شدی هوم؟
+عاه عاه عاییی...
_نگاه چجوری دیکت شق شده، هرزه ام شدی.

انتخابِ اشتباه! فصل اول (تکمیل شده)Onde histórias criam vida. Descubra agora