پارت قبلی خیییلی اشتباه تایپی داشت چون خیلی تند تند نوشتمش، به روی خودتون نیارید تا بوک تموم بشه و برم ادیتش کنم باشه؟😂
- قد صد و چهل و چهار، وزن سی و پنج.
منشی دکتر گفت و بعد از فرستادن پسر بچه به سمت صندلیها بیرون رفت.
مرد میانسال سری از روی تاسف تکون داد و چیزی رو توی برگهی جلوش یادداشت کرد، جواب ازمایشهای پسر بچه رو قبلا بررسی کرده بود و توی یک جمله، میتونست بگه وضعیتش تاسف بار و افتضاحه!نفس عمیقی کشید و عینکش رو روی تیغهی بینیش جا به جا کرد تا با دقت بیشتری یونگیِ مظطرب رو که به تهیونگ چسبیده بود ببینه.
- شاخص تودهی بدنیش هیفده و نیمه، اصولا برای زیر بیست سال این فرمول جواب نمیده چون به بافت و تراکم استخوان و میزارن چربی بدن فرد درحال رشد بستگی داره اما در کل متاسفانه پسر شما علاوه بر اینکه بیش از حد کم وزنه و رشد قدی خوبی نداره، کم خونی، انواع ویتامینهای مورد نیاز بدن و طبق گفتههای خودتون و جواب ازمایشها سو تغذیههم داره!یونگی با خجالت سرش رو توی بازوی باباش فرو برد و نفسش رو تکه تکه بیرون فرستاد، جونگکوک با نگرانی صافتر از قبل نشست و دستهاش رو با اظطراب تویهم پیچید.
- خب..الان باید چیکار کنیم؟ پسرم نمیتونه زیاد غذا بخوره، همش باید بهش قرص و دارو بدیم؟دکتر با تاسف سر تکون داد و اهی کشید.
- متاسفانه بله، این میتونه برای معده و کبدش ضرر داشته باشه اما چارهی دیگهای نیست چون داره وارد سن رشدش میشه و اگه همینجوری پیش بره قدش بلند نمیشه، براش رژیم غذایی مینویسم، باید ورزشم بکنه چون عضلات بدنشم ضعف زیادی دارن، تمرینات کششی رو توی برنامش جا بدین و تا حد ممکن سعی کنید به جای خوراکیهای ناسالم چیزایی که ارزش غذایی بالایی دارن رو مصرف کنه، گوشت و سبزیجات با برگ تیره رو تا حد ممکن هرروز مصرف کنه.مرد درحالی که تند تند تایپ میکرد گفت و چند دقیقه بعد، پوشهی سبز رنگی رو به دستشون داد.
- قرصا رو از داروخونهی پایین تهیه کنید، نسخه رو براشون فرستادم.
هر دو مرد از الفای میر تشکر کردن و بیرون رفتن، تمام مدت یونگی پوست کنار ناخنهاش رو میکند یا ذره ذره اونها رو میجوید، و زمانی که توی ماشین نشستن تا تهیونگ و سهون_یکی دیگه از بادیگاردهای نزدیک خانواده_از داروخونه برگردن جونگکوک متوجه حالت پسرش شد.- یونگی! عزیز دلم چرا انقدر استرس داری؟ نکن!
دست پسر بچه رو گرفت و ناخنهاش رو از دهنش بیرون کشید، نگاهی به پوست زخم و خونی کنار ناخنهاش انداخت و با دستمال کاغذی، سریع اونها رو تمیز کرد.
- آی!
پسر بچه نالید و دستش رو پس کشید.
جونگکوک با ناراحتی انگشتهای کوچولوش رو بوسید و دستهاش رو نوازش کرد.
- لطفا اینکارو نکن، ببین چجوری اسیب دیدی! هر وقت مشکلی داری خواهش میکنم به من و بابا بگو و خودتو اذیت نکن عسلم.
YOU ARE READING
Abandoned, next line!_
Fanfiction_فصل اول تمام شده_ یونگی خوب نفس نمیکشه و یونگی از اتیش و دود وحشت داره، پسر بچه اگه دقیقهای از اسپری آسمش دور بمونه گریش میگیره و توی یتیمخونهی یانگ، هیچکس نیست که دوستش داشته باشه و بهش اهمیت بده، مطلقا، هیچکس! حالا حالا، کی مقصر حال الانشه؟...