part 6/s2

225 82 135
                                    

تنها صدای توی اتاق صدای هق هق‌های ریز خودش بود چون بقیه یا انقدر استرس داشتن و یا انقدر خوشحال بودن که ترجیح میدادن در سکوت برای خودشون خلوت کنن.
با استرس تند تند مچ دست‌های بسته شده به صندلیش رو تکون میداد و انگشت‌های لرزونش رو باز و بسته میکرد، اتفاقاتی که صبح براش افتاده بودن باعث میشدن دلش بخواد از شدت ضعف و بهت بمیره!

هنوزم درک نکرده بود چرا جونگمین_عمویی که توی تمام این هشت سال همه جوره حمایتش کرده بود و هرکاری برای راحت‌تر بودنش انجام داده بود_باید همچین کاری باهاش بکنه!
اصلا مگه جونگمین متخصص گوارش نبود؟ پس اونجا چیکار میکرد؟!

با عجز به جونگمینی که کنار باقی دکترهای ایستاده بود و به نظر میومد داره چیزی رو بررسی میکنه خیره شد و گریش شدت گرفت، چرا کمکش نمیکرد؟ چرا انقدر بی‌رحم شده بود؟
- کافیه، صاف سر جاتون بشینید، پونزده نفر برای دیدنتون میان، همتون انتخاب میشین به جز کد هفت.

دکتر میانسالی با بی‌تفاوتی گفت و اخر جملش اشاره‌ی تحقیر امیزی به یونگی کرد، امگا با بی‌چارگی هق زد و توی خودش جمع شد.
- اصلا نباید میاوردیمش، میخواین سریع ببرمش که هم وقت بقیه تلف نشه هم اماده کردنشو واسه شب شروع کنیم؟

زنی که کنار دکتر ایستاده بود متفکرانه گفت، مرد سر تکون داد و دوباره به تخته شاسیش زل زد.
- رئیس جمهور و وزیر خواستن همه‌ی نمونه‌ها حضور داشته باشن، فکر نکنم بیشتر از یکی دو ساعت طول بکشه، دیر نمیشه!

تقه‌ای به در خورد و باز شد، جونگمینی که بیرون رفته بود به نشونه‌ی احترام کنار ایستاد تا کسی وارد بشه و خودش‌هم پشت سرش داخل اتاق اومد.

دهنش بسته شد، صداش بی‌اختیار خفه شد و نفسش برای لحظه‌ای برید، مردمک چشم‌هاش گشاد شده بود، با بهت به مردی که دست کمی از خودش نداشت زل زد، گرگِ توی وجودش با تمام وجود زوزه میکشید و خودش رو به در و دیوار میزد تا ازاد بشه، چون اون مرد زیادی خوشبو به نظر میرسید!

_________________________________

سری برای افرادی که حین قدم زدن بهش احترام میزاشتن تکون داد و خودش رو به بقیه رسوند، با خشکی به تمام افراد سلام کرد و کنار ایستاد، نگاه نافذ و کنجکاوش رو به شیشه‌ی بزرگی که از پشتش تمام نمونه‌ها قابل مشاهده بودن دوخت و تک تکشون رو از نظر گذروند تا به اون رسید، نیشخند کوچیکی روی لب‌هاش نشست، بهترین و سالم‌ترین امگای نر کره‌ای تبار!

به نظر ریلکس و راحت میومد و این حالتش باعث میشد هوسوک با خیال راحت از اینکه اون پسر قراره در اینده از پس خودش بر بیاد مطمئن بشه، قطعا امگای اون باید همچین شخصیت و تربیتی داشته باشه!

نیم نگاه کوتاهی با پدرش رد و بدل کرد، به نظر میومد الفای میان سالم از انتخاب پسرش کاملا راضیه، با اینکه هردو سعی میکردن جلوی باقی رقبا و همکارهاشون بی‌حس و خشک به نظر برسن تا مبادا بهونه‌ای دست کسی بدن!

Abandoned, next line!_Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon