گرگ بزرگ پونزده دقیقه به الفا مهلت داده بود تا سر پا بشه، این بین صدای همهمه توی سالن پیچیده بود و مشخصا، تمامش از سمت هیات دولت و افرادی از این دست بودن، چرا که هیچکدوم از اعضای خانوادهی جئون و کیم جونی برای حرف زدن و فکر کردن نداشتن!
امگاش رو نگاه میکرد، پسر کنار باباش نشسته بود، دست مرد رو بین انگشتهای خودش گرفته بود و درست عین یه عروسک کوکی که اختیار حرکات و رفتارش رو نداره، اشک میریخت، در حالی که حتی پلکهم نمیزد!
گرگش به ارومی خرخر میکرد، دلش میخواست جلو بره و امگای اسیب دیدش رو بین بازوهاش بگیره، علاوه بر اون، اینکه نارنگیش از دیروز ازش فرار میکردهم باعث میشد سینش سنگین بشه!
به جونگکوک نگاه کرد، بتا مات و مبهوت به پشتی صندلیش تکیه زده بود و با رنگ پریده و لبهایی خشک و سفید، به برادرش نگاه میکرد، هوسوک ویرانی رو توی نگاه اون مرد میدید، بیچارگی و انکار رو میدید، و دلش برای اون نگاه میسوخت!
پونزده دقیقه به سرعت گذشت، گرگ بزرگ برای بار دوم جلسه رو رسمی اعلام کرد و رایحهی زننده و سلطه جوش رو برای جونگمین ازاد کرد، هوسوک اعتراف میکرد تمام مدت نگران این بود مبادا اون رایحه گرگ امگای ظریفش رو ازار بده!
- الفا جئون جونگمین، مدارک زیادی داخل منزل شما پیدا شده که دربارهی اونها صحبت خواهد شد، مورد دیگری که مربوط به خانوادهی شماست در یک فلش زرد رنگ به دست ما رسیده، این فلش حاوی نود و هفت ویدیو و بالغ بر چهارصد تصویر از همسر شما، جئون جیمین هست، توضیحی دربارش دارید؟
نیشخند پررنگی روی صورت مرد نشست، کاملا واضح و با نگاهی پیروز و مفتخر، به خانوادهی کیم، به خصوص کیم تهیونگ خیره شد و بعد دوباره به سمت گرگ بزرگ برگشت.
- دربارهی چی حرف میزنید؟
بخاطر فشار سلطهی گرگ اصیل زاده، حتی توان بلند حرف زدنهم نداشت اما با اون حال سعی میکرد اخرین نیشهاش روهم به اون خانواده بزنه!قاضی با چشمهای ریز شده به مرد خیره شد، مشخص بود که از هدفش باخبره اما فردی که توی جایگاه اون مینشست باید قبل از نشستن پشت میز قضاوت، احساساتش رو میکشت!
پس بدون اینکه حتی بخواد تذکری به افراد حاضر در سالن بده، و یا مراعات خانوادهی کیم رو بکنه، بدون توجه به اینکه کارش میتونه چقدر اون خانواده رو شوکه کنه چیزی رو کنار گوش دستیارش زمزمه کرد و صندلیش رو تا نیمه چرخوند تا علاوه بر انالیز کردن جونگمین و واکنشهاش، فیلمی که قرار بود روی مانیتور پشت سرش به نمایش در بیاد رو هم ببینه.
اولین چیزی که دوربین ظبط کرده بود، پاهای مرد بودن که از راهروی ورودی خونش گذر میکردن، جلو رفت، روی کاناپه نشست و از حرکاتش مشخص بود درحال تنظیم کردن دوربین با زاویهای هست که کاملا اشپزخونه رو در بر بگیره.
KAMU SEDANG MEMBACA
Abandoned, next line!_
Fiksi Penggemar_فصل اول تمام شده_ یونگی خوب نفس نمیکشه و یونگی از اتیش و دود وحشت داره، پسر بچه اگه دقیقهای از اسپری آسمش دور بمونه گریش میگیره و توی یتیمخونهی یانگ، هیچکس نیست که دوستش داشته باشه و بهش اهمیت بده، مطلقا، هیچکس! حالا حالا، کی مقصر حال الانشه؟...