part 37/s2

471 78 91
                                    

- تروخدا نزدیک‌تر نیا!
- بس..آآ..بس کنی...ید!
- درد..د.دارم!
گریه میکرد، عرق کرده بود، تمام بدنش به سرخی میزد و البته که بعضی قسمتای پوستش با خون تزیین شده بود!

وقتی رو که گوشه‌ی دیوار جمع شده بود تا ازش دور بشه رو از یاد نمیبرد، تمام بدنش میلرزید، دست‌های زخمیش رو بالا اورده بود تا با استفاده از اونها هر چیزی که بخواد بهش اسیب برسونه رو دفع کنه و عین بچه‌های دو ساله‌ای که توی یه فروشگاه شلوغ و بزرگ مادرشون رو گم کردن، هق هق میکرد.

این تصویری بود که دکتر لی از جیمین به یاد میاورد! بتای بیچاره‌ای که هیچوقت نفهمید چرا جونگمین اونطور شکنجش میکنه، میتونست بگه از کارش پشیمونه؟ نبود!

کدوم پدری بود که جون بچه‌ی خودش رو نجات بده و بعد پشیمون بشه؟ دکتر لی چه انتخابی داشت وقتی جئون جونگمین عین قاتلای زنجیره‌ای چاقوش رو روی شاهرگ دخترش فشار میداد و فریاد میکشید تا تشویقش کنه کاری که ازش میخوادو انجام بده؟

دخترش گریه میکرد، التماس میکرد، جیغ میکشید و جیمینم همینطور! اونها هردو بی‌گناه بودن!
اون پسر تازه بچشو از دست داده بود، حتی بخیه‌های زیر شکمش هنوز خوب نشده بودن، اما همسرش میخندید، با ذوق از کشتن "توله سگی ‌که از خون جیمینه" صحبت میکرد و میگفت که دلش میخواد هرروز امتحانش کنه!

اون شب، دکتر لی زار زد، زانو زد تا اون روانی ولشون کنه و بزاره برن، نمیدونست چطور سر از خونه‌ی اون مرد دراوردن و چرا اون لحظه جونگمین ازش میخواست برای حفظ جون دخترش به بتای بیچاره و زخمی گوشه‌ی اتاق تجاوز کنه!

مگه دکتر لی سرپرست پروژه‌ی احیا نبود؟چرا باید بخاطر رد کردن نظریه‌ی نائب رئیس روانیش توی اون باتلاق لعنتی میوفتاد؟

قصد نداشت انجامش بده، چاقوی زیر گلوی دخترش ترسونده بودش اما تا زمانی که جونگمین پوست دختر نوجوونش رو خراش نداده بود جدیش نگرفته بود، تا قبل از اون شرافتش اجازه نمیداد چنین جنایتی در حق آدم مظلوم و بی‌پناهی مثل جیمین بکنه، اما همه چیز رنگ باخت وقتی دختر هیفده سالش جیغ کشید و باریکه‌ی خون روی گردن سفیدش جاری شد!

اون لحظه چرخیده بود و فقط، مثل یه مرده‌ی متحرک کاری که جونگمین ازش خواسته بود رو انجام داده بود، اوه البته که قبلش چشم‌های دختر وحشت زدش رو با پارچه بسته بود اما نتونست گوش‌هاش رو هم بگیره!

جیمین التماسش میکرد، میگفت که درد داده، ترسیده، قسم میخورد فاصله‌ای با مرگ نداره! فرزند خودش گوشه‌ی اتاق از وحشت میلرزید، داد میزد تا پدرش دست به اون بتای بیچاره نزنه اما همه چیز داشت تموم میشد!

جونگمین گوشه‌ی اتاق ایستاد، تا زمانی که جیمین بیهوش نشد رضایت نداد و در اخر، با عکس‌هایی که ازشون گرفته بود موفق شد دهن مرد رو ببنده!

Abandoned, next line!_Where stories live. Discover now