part 32/s2

329 74 58
                                    

زمانی که امگای لرزونش با تمام وجود دست‌هاش رو بین انگشت‌های ظریف خودش میفشرد و با هق هق و دست و پا شکسته اتفاقاتی که افتاده بود رو براش بازگو میکرد، تصور میکرد وقتی وارد اون خونه بشه جئون جونگکوک رو توی موقعیت دیگه‌ای پیدا کنه، وضعیتی شبیه به جیمین!

صحنه‌ی چند دقیقه پیش از جلوی چشم‌هاش کنار نمیرفت، گردن، چونه و لب‌های بتا سرخ از خون بودن و هر چند ثانیه یکبار پلک‌هاش از هم فاصله میگرفتن اما انگار که جون بیدار موندن نداشت، دوباره از هوش میرفت!

صدای عربده‌های گرگ جونگمین تمام خونه رو پر کرده بود، علاوه بر اون نیروهای یگان ویژه مثل مور و ملخ از در و دیوار خونه بالا میرفتن و همه جا رو برای پیدا کردن چیز به درد بخوری بهم میریختن، مبل‌ها، تلوزیون، میزها و هر چیزی که توی اون خونه بود از هم باز شده و تماما بازرسی شده بودن و جای تعجبی نداشت که از بین چندتایی از اونها، پوشه‌ها و فلش‌های پر شده از مخفی‌ترین و مهم‌ترین داده‌های دولت پیدا بشه!

- قربان...
نگاه از جونگکوکی که روی برانکارد دراز کشیده بود گرفت و به مامور خیره شد.
مرد بی‌حرف دستش رو بالا اورد و پوشه‌ی سبز رنگی رو جلوی صورتش گرفت، باز کردن پوشه‌ی نازک همانا و از حدقه بیرون افتادن چشم‌هاش هم همانا!

- این لعنتی...
با بهت زمزمه کرد و به سرعت برگه‌ها رو از توی کاور بیرون کشید، باورش نمیشد دکتر ساده‌ای مثل اون مرد بتونه به همچین اطلاعاتی دست پیدا کنه!

ساعات تمام ملاقات‌های مخفی و به شدت محافظت شده‌ی هیئت دولت با دولت فرانسه، جزئیات دقیق و کامل قرارداد پیش رو و چندین و چند عکس از نسخه‌ی امضا نشده‌ی قرارداد، گوشه به گوشه‌ی عمارت لرد و بسیاری از چیزهایی که بیش از صد نفر در رابطه با حفاظت ازشون مامور شده بودن!

دهانش از شدت تعجب باز مونده بود و حس میکرد صداش رو گم کرده، اون مرد کی بود؟ جئون جونگمین لعنتی واقعا کی بود؟
صدای شکستن و زمین خوردن در باعث شد سرش رو بچرخونه، در چوبی زیر پله‌ها که در ظاهر اصلا مقاوم به نظر نمیرسید اما باز کردنش برای پنج نفر از ماهرترین مامورهای یگان نیم ساعت طول کشیده بود بالاخره تسلیم شده و کنار رفته بود.

هنوز از شوک اون پوشه بیرون نیومده بود اما به سمت اتاقک قدم تند کرد، بوی تیز اهن باعث شد برای ثانیه ای حس کنه نزدیکه بالا بیاره!
دیوارهای سیاه رنگ اتاق تعداد زیادی ابزار شکنجه رو روی خودشون حمل میکردن، چهرش رو درهم کشید و کامل داخل رفت، پشت اون در چوبی، در گاو صندوق مانند عظیمی پنهان شده بود و خون روی دیوارهای سیاه نه، اما روی اینه‌ی روی سقف به وضوح دیده میشد!

دسته دسته مو روی زمین ریخته بود و چند تکه پارچه‌ی پاره‌هم گوشه‌ی دخمه به چشم میخورد، لیوان شکسته‌ای روی میز فلزی وجود داشت و کوهی از ته سیگار کنارش.

Abandoned, next line!_Where stories live. Discover now