part 22/s2

293 84 166
                                    

مود این پارت بیشتر شبیه اینه:
رفته بودیم باغ انار انبه بخریم یهو صاحب گلخونه اومد گفت لاشیا چرا شاخه‌های انجیرو میشکنین این بوته‌ها دیگه تمشک نمیدن هولو میریزه تو بازار کلاهبرداری ما کساد میشه همه‌ی این سیبا باد میکنه رو دستمون گرمخونه‌ی گیلاس گیر نمیاریم بعد🗿🗿🗿

____

پلک کندی زد، مغزش داشت سوت میکشید، برقصه؟ جلوی الفا؟
دستش کشیده شد، مبهوت و با زبون بند اومده پشت سر مرد رفت و چیزی نگذشت که وسط سالن خونه، دقیقا رو به روی کاناپه‌ها و جلوی پنجره‌های سرتاسری هل داده شد.

الفا گوشیش رو توی دست گرفت و حدودا ده دقیقه‌ای طول کشید تا چیزی که میخواست رو پیدا کنه، تمام مدت دستش نامحسوس میلرزید، یه نفر توی مغزش فریاد میکشید:
"- مسخره شدی؟ گوشی کوفتیتو بنداز اونور و از خونه بزن بیرون، میخوای جلوی این پسره وا بدی؟ رقصیدن این چه سودی برای تو داره اخه؟!"

اما در جواب فقط خودش رو به نشنیدن میزد، دیدن پیپ و تاب بدن اون امگا چه سودی واسش داشت؟ هیچی! پس چرا دلش میخواست ببینتش؟
حتی نمیدونست کدوم اهنگو باید پخش کنه، اصلا تا حالا هیچکدوم از اجراهای جی‌کی رو ندیده بود!

با کلافگی بلند شد و رو به روی یونگی مبهوت ایستاد، مچ دستش رو محکم گرفت و بالا برد تا گوشی رو بین انگشت‌هاش جا بده.
- با کدوم بلدی برقصی؟
امگا تند تند پلک زد و از پایین و با دهن باز بهش خیره شد، بعد سعی کرد مچ دستش رو از بین انگشت‌های مرد ازاد کنه و با گونه‌های سرخ شده زمزمه کرد:
- نمیخوام برقصم، بزار برم.

اخم غلیظی روی پیشونیش نشست، جسم کوچیک پسر رو جلوتر از قبل کشید و بهش چسبید.
- بهت گفتم برقص، باید بگی چشم!
اصلا نمیفهمید چرا انقدر پیگیر شده، خب که چی واقعا؟ چرا نمیگفت بدرک؟ چرا مثل قبل اون پسر رو تحقیر نمیکرد؟ جهنم، اصلا اگه مسئله‌ی چراییِ کنجکاویش برای رقصیدن پسر رو کنار بزاریم، چرا به زور داد و بیداد و فرمان گرگش امگای مارک شدش رو مجبور به اطاعت نمیکرد؟!

اون مرد میخواست که یونگی براش برقصه؟ که بعدش پسر بیچاره رو مسخره کنه؟ شایدم میخواست ازش فیلم بگیره و برای خواهرهاش پخش ‌کنه تا اونها متوجه بشن یونگی واقعا چیز قشنگی بلد نیست؟!

- گ...گرگتو ازاد کن، برای ا..الفا...میر..میرقصم!
یونگی با گیجی و ترسیده گفت، چرا اون مرد اونجوری بهش خیره شده بود؟ چرا سفیدی چشم‌هاش هر لحظه بیشتر از قبل به سرخی بدل میشد؟
قطعا رقصیدن برای گرگ مهربون مرد خیلی خیلی بهتر از پیچ و تاب دادن بدنش جلوی مردی بود که حتما میخواست چند دقیقه‌ی بعد به باد تحقیر و فریاد بگیرتش، اونجوری خیالش راحت بود که حداقل قرار نیست کسی ازش فیلم بگیره!

رگ‌های کنار شقیقه‌ی مرد باد کرده بودن، تن کوچیک امگا رو به سمت کاناپه‌ها کشید و به ارومی مجبورش کرد بشینه، پاهای پسر کوچیکتر میلرزیدن، پس ساق پای راستش رو روی زانو‌های اون قرار داد و روی تنش خیمه زد.
- بهت گفتم برای من برقصی نه یه حیوون نفهم!

Abandoned, next line!_Donde viven las historias. Descúbrelo ahora