لباسش در دستان کوچکش به آرامی مچاله شد. واضح بود که اگر ارباب مرگ جلو بیاید، بعدا چیزی ندارد بپوشد. سر تکان داد و دکمههایش را باز کرد. آنقدر آهسته انجامش میداد که اریک فقط با نگاه کردن به پوست سفیدش غرولند کرد: «اگه انقدر میخوای طولش بدی، صبر منم تموم میشه، فهمیدی؟!»
جمله آخر ارباب مرگ تقریبا تن صدای بالایی داشت و جینیونگ را از جا پراند. او بغضش را قورت داد و سرعتش را بیشتر کرد. وقتی کاملا برهنه شد، صبر اریک هم تمام شد. بازوی پسر را چنگ زد و او را به پشت روی تخت پرت کرد. قبل از اینکه جینیونگ بتواند موقعیت را هضم کند ارباب مرگ روی او خیمه زد و گردنش را گاز گرفت. از درد وحشتناکش گردنش فریاد کشید و گریهاش دوباره راه افتاد. ارباب مرگ کمی از خونش را مزهمزه کرد و زیر گوشش زمزمه کرد: «این بخاطر اینکه برای یه سوراخ کوچولو این همه معطلم کردی!»
جینیونگ دست بزرگ ارباب مرگ را بین پاهایش حس کرد. وحشت تنها چیزی بود که از این رابطهها نصیبش میشد. آن مرد با خونسردی از روی جینیونگ بلند شد و همزمان که لوب را از میز کوچک کنار تخت برمیداشت گفت: «امروز یکم سرم شلوغه پس بیا سریع تمومش کنیم بره.»
این "سریع تموم کردن" فقط از نظر ارباب مرگ چیز سادهای بود. جینیونگ با چشمان اشکی حرکات دست او را دنبال کرد، آنقدر میترسید که نمیدانست چه بگوید که باز ارباب مرگ عصبانیتر نشود. هنوز هم سوز گردنش را حس میکرد.
اریک لوب را روی سوراخ صورتیرنگ آدمیزاد خالی کرد و سپس به کنارهای انداخت. حقیقتا ترجیح میداد انسان اول برایش ساک بزند؛ اما اینطوری خیلی طول میکشید. بدون هیچ آمادگیای دیکش را به داخل پسرک فرو برد و فریاد دردناکش را نادیده گرفت.
-درد میکنه! خواهش میکنم...!جینیونگ درحالی که هقهق میکرد کلمات را به زبان آورد؛ اما امیدی هم به تاثیر داشتنش نداشت. ارباب مرگ پاهای یونگ را روی شانههایش انداخت و پایینتنهاش را به سرعت عقب و جلو برد. دیگر مهلتی برای مرد کوچک نمانده بود تا به این درد عادت کند، تنها ملافه زیرش را چنگ زد و هقهق کرد. حس میکرد شکمش درحال پاره شدن است. اریک بیشتر خم شد و نیپلهای وسوسهانگیز آن انسان را به دندان گرفت. آنقدر خوشمزه بودند که ترجیح میداد آنها را بکند. جینیونگ از درد جدیدی که به او اضافه شده بود نالید و با دستهای بیزورش سعی کرد لااقل یکم ارباب مرگ را از نیپلش دور کند؛ هرچند آنقدر عمیق به داخلش کوبیده میشد که بعید میدانست دستانش کاری بتوانند بکنند. چشمانش را محکم بههم فشرد تا فقط این کابوس تمام شود. متنفر بود، از این شخص و از این رابطههای ناخواسته.
-جون هرکی که...دوست داری...فقط تمومش کن!صدای جینیونگ پر از درد و غم بود، اما چشمان یخبندان آن مرد ذرهای تغییر نکرد. با زبانش اشکهای روی گونۀ آدمیزاد را مزه کرد و فقط گفت: «من هیچکی رو ندارم که دوستش داشته باشم.»
أنت تقرأ
Lord of Death
رعبنام: lord of death (ارباب مرگ) ژانر: گی - ارباب بردهای - خشن - درام(غمگین) - تخیلی فانتزی - رومنس - عاشقانه خلاصه: "پارک جینیونگ" وقتی میمیره با ارباب مرگ، "اریک" مواجه میشه. جینیونگ به خاطر خواهر مریضش مجبوره زنده بمونه و به کمک فرشته نگهبان "و...