با صدای ارباب مرگ، آن مرد هم نگاهش را گرفت.
- لطف دارین، ما زیاد نمیمونیم.با خونسردی به اطراف نگاهی انداخت و توی همان جو سنگین تالار گفت: «فرشتۀ پیامرسان رو نمیبینم.» سپس پوزخندی روی لبش نشست.
امپراطور دنیای زیرین با خوشرویی انداخت و گفت: «ممنون از توجهت. اون مشکلی براش پیش اومد و متاسفانه توی این مهمانی شرکت نمیکنه.»
- جالبه، منم به شخصه کلی مشکلات دارم که شما هم ازش باخبرین. یعنی منم میتونستم نیام مهمونی؟
لبخند ریچارد به آرامی محو شد و جوابی برای ارباب مرگ پیدا نکرد. فرشتهها از گستاخی ارباب مرگ به ستوه آمدند و همهمهای توی تالار ایجاد شد. جینیونگ خوب نمیدانست که اینجا چهخبر است اما متوجه شد که ارباب مرگ به کسی بیاحترامی کرده که نباید میکرده.
ناگهان صدایی از پشت سرشان بلند شد و آن جو سنگین را بههم زد.
- امپراطور!همۀ نگاهها به سمت زن سفیدپوش برگشت که ربان سبزی را به موهایش بسته بود. تاج ظریفی روی سرش قرار داشت و پیشانی زیبای زن را میپوشاند. زن آنقدر زیبا بود که جینیونگ را هم حیرتزده میکرد. طرح روی تاج به شکل یک گل بود که برای آن زن، طرح بسیار مناسبی دیده میشد. زن لبخند گرمی به روی امپراطور دنیای زیرین و همینطور ارباب مرگ زد؛ اما ذرهای به آدمیزاد نگاه نکرد. ریچارد با خوشحالی لبخند زد و گفت: «"لیندا"، خوش اومدی!»
ارباب مرگ به نشانۀ احترام سرش را تکان داد و گفت: «مشتاق دیدار، فرشتۀ طبیعت!»
جینیونگ با شگفتی آن فرشته را برانداز کرد. شاید واقعا برازنده آن لقب بود. زیبایی او باعث میشد که حتی نتواند نگاهش را ازش بگیرد.
لیندا لبخند زیبایش را حفظ کرد و با احترام گفت: «همچنین امپراطور. خوشحالم که شما رو میبینم.»
ارباب مرگ ذرهای توجه به فرشتۀ طبیعت نکرد و به ریچارد گفت: «با اجازه دیگه مرخص میشم تا انرژیم رو تامین کنم.»
امپراطور سریع گفت: «البته! منو بابت این بیادبی ببخش. لطفا از خودت پذیرایی کن.»
اریک با سر احترام گذاشت و از امپراطور دور شد. جینیونگ همانند جوجهای که مادرش را دنبال میکند، ارباب مرگ را دنبال کرد. نمیدانست به چه دلیل، جو اینجا انقدر سنگین است. غذاخوردن به گونهای سلف سرویس بود و هرکس باید خودش غذا و نوشیدنی برمیداشت. ارباب مرگ جلوی میز بلند ایستاد و نیمنگاهی به جینیونگ انداخت که پشت سرش ایستاده بود. به میز گردی شکلی که دور آن دو صندلی قرار داشت و تقریبا دور از دید کنار پنجره بود، اشاره کرد.
-برو اونجا بشین تا بیام. با هیچکس صحبت نکن، فهمیدی؟
در حقیقت جینیونگ تمایلی به دور شدن از ارباب مرگ را نداشت؛ اما به ناچار سرتکان داد و زیر آن نگاههای سنگین به سمت میز رفت. خوشبختانه میز زیاد در دیدرس نبود. به سختی پشت صندلی نشست، جوری که به باسنش فشار وارد نشود و به دستان گره خوردهاش که زیر میز قرار داشت خیره شد. او جرئت نداشت که سرش را بالا ببرد، با اینکه توی تالار دوباره همهمه شده بود، میترسید مبادا نگاهش با نگاه شخص دیگری گره بخورد، از قضا افراد زیادی زیر نظرش داشتند.
YOU ARE READING
Lord of Death
Horrorنام: lord of death (ارباب مرگ) ژانر: گی - ارباب بردهای - خشن - درام(غمگین) - تخیلی فانتزی - رومنس - عاشقانه خلاصه: "پارک جینیونگ" وقتی میمیره با ارباب مرگ، "اریک" مواجه میشه. جینیونگ به خاطر خواهر مریضش مجبوره زنده بمونه و به کمک فرشته نگهبان "و...