دهکده هاگزمید
هنری و دراکو سمت بازار آمدن تا جاهای دیدنی رو ببینن .
اولین جا قطعا کافه سه دسته جارو بود نوشیدنی های اونجا عالی بود .
بعد از خوردن نوشیدنی، البته هنری فقط به پدرش نگاه میکرد و از فضای اونجا لذت میبرد ! به سمت قنادی دوک های عسلی و بعد به شیون اوارگان رفتن و آخرین مغازه، مغازه شوخی و سرگرمی جرج و فرد وینزلی !
هنری : بابا نمیریم داخل؟
دراکو : هنری ، میدونی میتونیم فردا که داریم برمیگردیم به هاگرید بگم که بیارتت ..
هنری : بابا لطفا و دوست دارم با تو برم !
دراکو به ناچاری دست هنری رو گرفت و وارد مغازه شدن .
یه عالمه وسایل بازی و کلی بچه و جادوگر توی مغازه بود میتونست قسم بخوره بهترین جایی که آمده اینجاست .
دست دراکو رو ول کرد و شروع کرد به راه رفتن و دیدن بیشتر مغازه ...دراکو نگاه آرومی بین مردم انداخت بعضی ها با تاسف نگاهش میکردن و بعضی هام هم بیتفاوت بهش شونه میزدن و رد میشدن ، دنبال هنری بود و به بقیه نگاه میکرد .
هنری همینطور که درحال نگاه کردن بود ، پسری تپل درحال عقب عقب آمدن بود که محکم خورد به هنری و هنری سرش به یکی از وسایل بازی برخورد کرد .
هنری : آخ!
پسر تپل که یک دستش شکلات بود به طرز مسخره ای به هنری نگاه میکرد که یهو پسر خطاب به زن کنارش گفت :((مامان اون پسره هولم داد ))
و شروع کرد به گریه کردن الکی .
هنری : چی ؟ من هولت ندادم .
خانم لسترنج : پس یعنی میگی پسر من دروغ میگه ها؟تو پسر همون دراکو خیانت کاری درسته ؟ وجودت پسر پدر نحثه لیاقت شما خیانکارا همون دنیای ماگل هاست ، الانم سریع از پسرم معذرت خواهی کن !
هنری : اما خانم من کاری انجام ندادم که بخوام معذرت خواهی کنم .
خانم لسترنج: نمیبینی پسرم داره گریه میکنه؟ها!
دراکو صدای زن را شنید و سریع با سمت هنری رفت و نگاهی به اون لسترنج مسخره انداخت .
دراکو: چیزی شده خانم لسترنج؟
خانم لسترنج: او میبینم که خیانتکارا سریع کنار میکشن ! به پسرت بگو سریع از پسرم معذرت خواهی کنه ، نگاه کن پسرم داره گریه میکنه .
YOU ARE READING
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...