"E5"

550 77 17
                                    

  دهکده هاگزمید

هنری و دراکو سمت بازار آمدن تا جاهای دیدنی رو ببینن .

اولین جا قطعا کافه سه دسته جارو بود نوشیدنی های اونجا عالی بود .

بعد از خوردن نوشیدنی،  البته هنری فقط به پدرش نگاه میکرد و از فضای اونجا لذت میبرد ! به سمت  قنادی دوک های عسلی  و بعد به شیون اوارگان  رفتن و آخرین مغازه، مغازه شوخی و سرگرمی جرج و فرد وینزلی !

هنری : بابا نمیریم داخل؟

دراکو : هنری ، میدونی میتونیم فردا که داریم برمیگردیم به هاگرید بگم که بیارتت ..

هنری : بابا لطفا و دوست دارم با تو برم !

دراکو به ناچاری دست هنری رو گرفت و وارد مغازه شدن .

یه عالمه وسایل بازی و کلی بچه و جادوگر توی مغازه بود میتونست قسم بخوره بهترین جایی که آمده اینجاست .
دست دراکو رو ول کرد و شروع کرد به راه رفتن و دیدن بیشتر مغازه ...

دراکو نگاه آرومی بین مردم انداخت بعضی ها با تاسف نگاهش میکردن و بعضی هام هم بی‌تفاوت بهش شونه میزدن و رد میشدن ، دنبال هنری بود و به بقیه نگاه میکرد .

هنری همینطور که درحال نگاه کردن بود ، پسری تپل درحال عقب عقب آمدن بود که محکم خورد به هنری و هنری سرش به یکی از وسایل بازی برخورد کرد .

هنری : آخ!

پسر تپل که یک دستش شکلات بود به طرز مسخره ای به هنری نگاه میکرد که یهو پسر خطاب به زن کنارش گفت :((مامان اون پسره هولم داد ))

و شروع کرد به گریه کردن الکی .

هنری : چی ؟ من هولت ندادم .

خانم لسترنج : پس یعنی میگی پسر من دروغ میگه ها؟تو پسر همون دراکو خیانت کاری درسته ؟ وجودت پسر پدر نحثه لیاقت شما خیانکارا همون دنیای ماگل هاست ، الانم سریع از پسرم معذرت خواهی کن !

هنری : اما خانم من کاری انجام ندادم که بخوام معذرت خواهی کنم .

خانم لسترنج: نمیبینی پسرم داره گریه میکنه؟ها!

دراکو صدای زن را شنید و سریع با سمت هنری رفت و نگاهی به اون لسترنج مسخره انداخت .

دراکو: چیزی شده خانم لسترنج؟

خانم لسترنج: او میبینم که خیانتکارا سریع کنار میکشن ! به پسرت بگو سریع از پسرم معذرت خواهی کنه ، نگاه کن پسرم داره گریه میکنه .

Return to the world of magic[Drarry]Where stories live. Discover now