"F3"

404 57 29
                                    

  کلبه هاگرید

هری : هاگرید، تاحالا ...تاحالا از تصمیمی که گرفتی پشیمون شدی ؟ یعنی تصمیمی بوده که گفتی از آسمون هم بیاد زمین دیگه عوض نمیکنی؟

هاگرید نگاهی به هری کرد و بعد از چند دقیقه گفت :(( هری چیزی شده؟این چند وقت همیش سوال های عجیب میپرسی! هر آدمی ممکنه از حتی مهم ترین تصمیمیاتش پشیمون بشه ))

هری کمی دستپاچه شد ولی خیلی سریع خودش جمع کرد .

هری : راستش ...بعد از طلاق! من فقط احساس گمراهی میکنم ! همین ...

هاگرید سمت هری رفت دستش رو گذاشت رو شونه هری .

هاگرید: مشکلی نیست هری ، درسته این سخته...ولی تو از پس سخت تر اینا هم برآمدی مگه نه پسر؟

هری سرتکون داد و گفت :(( امروز دراکو میاد ))

هاگرید: برای چی؟

هاگرید کنجکاو پرسید .

هری : راستش میخواستم درباره یه موضوعی باهاش حرف بزنم...البته اون برای دیدن پارکینسون میاد ...

هاگرید: اگر بخوان ازدواج کنن فکر کنم پنسی باید از هاگوارتز بره ...!

هری اخم کرد گفت :(( فکر نکنم فعلا توی فکرش باشن ))

هاگرید سر تکون داد و گفت: (( امروز توی محوطه بودم ، بازی اریک و هنری رو دیدم ...به نظرم برای مسابقات...))

هری که انگار تازه چیزی رو به یاد آورده از جاش پرید .

هری : مسابقات...اون دوتا ! من قرار نیست دوئل بچینم و پست جستجوگر های هر تیم رو بدم بهشون ...!

هاگرید نگران به هری نگاه کرد.

هاگرید: هری تو باید باهاشون حرف بزنی نه اینکه پستی که لایق هردوشون هست رو ازشون بگیری ...

هری : فکر کردی این کارو نکردم؟اریک با هنری کنار نمیاد و هنری که این رفتار هارو از اریک میبینه دقیقا مثل پدرش رفتار میکنه ...

هاگرید نگاهی به هری که حالا به شدت مضطرب بود داد .

هاگرید: هری آروم باش ...بازی قوانین داره !هر..

صدای بلند شد و هاگرید سوالی به هری نگاه کرد .

هاگرید: منتظر کسی بودی ؟

هری شونه ای بالا انداخت و رفت تا در رو باز کنه ، در که باز شد ، دراکو همراه با یه سبد به شدت بزرگ وارد کلبه شد .

هری : چرا امروز امدی؟

هری همزمان که گفت بدون اختیار سبد رو از دست دراکو گرفت تا کمکش کنه اما دراکو دست هری رو از روی دستش برداشت و کنار گذاشت .

Return to the world of magic[Drarry]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora