وزارتخانه
اداره سواستفاده از اشیا مشنگی_آقا ویزلی ، مدیر کل کارتون دارند ...
رون : آقا شاکلبولت؟
زن سر تکون داد و رون رفت تا شاکبولت رو ببینه .
دفتر مدیر کل
شاکبولت: او رون ، بیا اینجا ...
رون دستش را سمت شاکبولت برد و گفت :(( اتفاقی افتاده؟))
شاکبولت: راستش رون ، میخواستم با هری حرف بزنم ولی انگار جوابگوی نامه هام نیست برای همین ازت خواستم که بیای ...
رون کمی اخم کرد و گفت :(( چیزی شده که با هری کار دارید؟))
شاکبولت کمی ساکت ماند و بعد به جایی خیره شد .
شاکبولت: راستش یکی از زندانی های ازکابان ادا کرده که میتونه آینده رو ببینه و ...هری قراره ...
شاکبولت کمی وایساد و نفسی گرفت .
رون : قراره چی ؟
شاکبولت: قراره تمام زندانی هارا آزاد کنند برای همین توی کل زندان اسم هری رو صدا میکنند. و تنها کسی که میتونه ارومشون کنه خودش هست.
رون کمی گیج شده بود اما سر تکون داد و گفت :(( من به هری میگم ولی جوابش رو خودش بهتون میگه ))
رون از اتاق آمد بیرون و بعد از کمی وایستادن برگشت سرکارش .
کلبه هاگرید
هری نگاهی به بیرون انداخت امروز هیچ کلاسی نداشت و رسمن بیکار بود .
هاگرید وارد کلبه شد و هری بهش نگاهی کرد .
هاگرید: صبح بخیر هری ، زود بیدار شدی !
هری سرتکون داد گفت :(( خواب دیدم ، کجا رفته بودی؟))
هاگرید خم شد و کمی آتیش که داشت خانوش میشد را تکان داد .
هاگرید: فکر میکردم خیلی وقته دیگه کابوس نمیبینی ، رفته بودم هاگزمید .
هری: نمیدونم .
هاگرید که انگار چیزی یادش آمده باشه سمت هری آمد و گفت :(( راستی رون ازت خواست که بری دیدنش مثل اینکه یه کار فوری باهات داشت))
هری بی اهمیت سرتکون داد و هاگرید با اخم بهش نگاه کرد.
هاگرید: هری گفت امروز کار مهمی دار...
هری دوباره فقط به هاگرید نگاه کرد و سرش رو تکون داد .
هاگرید: چیزی شده هری؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasiaسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...