ایستگاه کینگز کراس
دراکو : خب ببینم پسر کی که انقدر بزرگ شده؟
هنری خندید و دست پدرش رو گرفت .
هنری : بابا ، راستش فکر میکردم امسال هم ...یعنی میای هاگوارتز!
دراکو خم شد و دست های هنری رو محکم تر گرفت .
دراکو : همونطور که میدونی من الان نزدیک یک ساله با پنسی قرار میزارم و خب ما فکر کردیم بهتر تو بدونی ،برای همین درسته مثل قبل توی هاگوارتز نیستم ولی قول میدم زود به زود بیام پیشت خب؟.
هنری سر تکون داد و تا خواست بره ،هری رو دید .
هری : سلام هنری ! برای سال دوم آماده ای نه؟
هنری با خنده از هری استقبال کرد و گفت :(( البته آقا پاتر ))
هری : خب پس ، فکر میکنم اریکا رو توی کوپه پنج دیدم !
صدای قطار بلند شد ، هنری پدر و آقا پاتر رو بغل کرد و از هردوشون خدافظی کرد .
دراکو : اینجا چیکار میکنی؟فکر میکردم هنوز توی کلبه هاگرید...نگو رفتی خونه ویزلی ها لش کردی!
هری : به نظرم این لش کردن بعد یه جنگ بزرگ و البته یه تجربه مرگ ، نیاز نیست؟
دراکو پوزخندی زد .
دراکو : خب بگو ! آقا ناجی چیکار با من داره؟
هری : باید با هم حرف بزنیم ...
دراکو آبرویی بالا داد و گفت :(( فکر نمیکنم حرفی با هم داشته باشی...))
هری : درباره هنری ...
دراکو اول کمی اخم کرد و بعد سر تکون داد ....
کوپه پنج
اریکا تا هنری رو سریع بغلش کرد و اریک هم چشم غره ای بهش رفت .
هنری کمی خم شد و توی گوش اریکا آروم گفت :(( این مشکلش با من چیه؟))
اریکا : ولش کن ، تعریف کن ...
هنری وسایلش رو بالا گذاشت و روی به روی اریکا نشست .
هنری : چیو؟
اریکا: بلاخره نوه مالفوی بزرگ تابستون عالی داشته ..تعریف کن !.
هنری : تابستون ...راستش فکر میکنم تنها کاری که کردم این بود که با پدربزرگم و مادربزرگم وقت بگذرونم ...
اریکا با تعجب بهش نگاه کرد جلو رفت و با انگشتش تلنگری به هنری زد .
اریکا: خب احمق ، دارم همین رو میگم چیکار کردی!
ESTÁS LEYENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasíaسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...