"F19"

357 55 33
                                    

  خانه ویزلی ها

هری چوبدستی اش رو سمت دراکو گرفت و گفت:(( تو کی هستی؟))

دراکو اخم کرد و پوزخندش از بین رفت .
اون پسر واقعا احمق بود یا خودش رو به احمق بودن میزد !

دراکو : احمق من همین الان بهت گفتم تو بهم نامه دادی ...ایناهاش نامه اینجاست

دراکو نامه رو دست هری داد و کمی عقب تر روی مبل نشست .

هری بعد از خوندن نامه به دراکو نگاه کرد ...

هری : به نظرت من انقدر حال بهم زنم؟

دراکو بیخیال به هری نگاه کرد و گفت:(( چمیدونم ، من که چیزی یادم نیست_))

دراکو تازه متوجه شد که چی گفته برای همین از جاش بلند شد و ادامه داد :(( حالا فهمیدی من توی هاگوارتز نبودم !))

رون بعد از کمی فکر کردن روبه دراکو برگشت و با اخم و کمی نگرانی به پسر نگاه کرد...

رون : اگر تو اون کسی نیستی که توی هاگوارتز بوده پس قطعا اونی هم نیستی که قراره بره دیدن لوسیوس!

دراکو از جاش بلند شد و گفت:(( کی قراره براه پیششون مگه؟))

هری نگران به دراکو نگاه کرد ، آرتور هنوز هم درحال فکر کردن بود و بعد از چند دقیقه صورتش که درحال فکر بود رو از بین برد و گفت:(( برید سمت شومینه))

دراکو: چرا؟اینجا چه خبر پاتح؟!

هری دست دراکو گرفت و کشیدش سمت شومینه و گفت:(( یکی خودش رو جای تو زده و رفته پیش پدر و مادر ، اگر دیر برسیم_))

دراکو با صورت وحشت زده به آرتور نگاه کرد ، هرماینی پودر رو دست هری داد و بعد روبه دراکو کرد...

هرماینی: فکر نکنم تاحالا ازش استفاده کرده باشی یا نه ، ولی بعد از اینکه مکان دقیق رو واضح گفتی این پودر رو روی کف شومینه بریز.

هری رفت و روی شومینه وایساد و با صدای بلند گفت:(( عمارت مالفوی ))

دراکو با قیافه متعجب و کمی ترسیده گفت:(( پاتح سوخت!))

دراکو روی شومینه وایساد و قبل از رفتن روبه آرتور گفت:(( نجاتش میدی، درسته؟))

آرتور سعی کرد کمترین دید چشمی رو با دراکو داشته و بعد از صاف کردن گلوش گفت:(( برو ، سریع))

دراکو بعد از گفتن مکان پودر روی شومینه ریخت و ناگهان غیب شد ....

  عمارت مالفوی

لوسیوس با وحشت به فرد روبه روش نگاه کرد و گفت:(( تو کی هستی؟))

دراکو با صورت غم زده و التبه ساختی گفت...

Return to the world of magic[Drarry]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon