خانه ویزلی ها
هری چوبدستی اش رو سمت دراکو گرفت و گفت:(( تو کی هستی؟))
دراکو اخم کرد و پوزخندش از بین رفت .
اون پسر واقعا احمق بود یا خودش رو به احمق بودن میزد !دراکو : احمق من همین الان بهت گفتم تو بهم نامه دادی ...ایناهاش نامه اینجاست
دراکو نامه رو دست هری داد و کمی عقب تر روی مبل نشست .
هری بعد از خوندن نامه به دراکو نگاه کرد ...
هری : به نظرت من انقدر حال بهم زنم؟
دراکو بیخیال به هری نگاه کرد و گفت:(( چمیدونم ، من که چیزی یادم نیست_))
دراکو تازه متوجه شد که چی گفته برای همین از جاش بلند شد و ادامه داد :(( حالا فهمیدی من توی هاگوارتز نبودم !))
رون بعد از کمی فکر کردن روبه دراکو برگشت و با اخم و کمی نگرانی به پسر نگاه کرد...
رون : اگر تو اون کسی نیستی که توی هاگوارتز بوده پس قطعا اونی هم نیستی که قراره بره دیدن لوسیوس!
دراکو از جاش بلند شد و گفت:(( کی قراره براه پیششون مگه؟))
هری نگران به دراکو نگاه کرد ، آرتور هنوز هم درحال فکر کردن بود و بعد از چند دقیقه صورتش که درحال فکر بود رو از بین برد و گفت:(( برید سمت شومینه))
دراکو: چرا؟اینجا چه خبر پاتح؟!
هری دست دراکو گرفت و کشیدش سمت شومینه و گفت:(( یکی خودش رو جای تو زده و رفته پیش پدر و مادر ، اگر دیر برسیم_))
دراکو با صورت وحشت زده به آرتور نگاه کرد ، هرماینی پودر رو دست هری داد و بعد روبه دراکو کرد...
هرماینی: فکر نکنم تاحالا ازش استفاده کرده باشی یا نه ، ولی بعد از اینکه مکان دقیق رو واضح گفتی این پودر رو روی کف شومینه بریز.
هری رفت و روی شومینه وایساد و با صدای بلند گفت:(( عمارت مالفوی ))
دراکو با قیافه متعجب و کمی ترسیده گفت:(( پاتح سوخت!))
دراکو روی شومینه وایساد و قبل از رفتن روبه آرتور گفت:(( نجاتش میدی، درسته؟))
آرتور سعی کرد کمترین دید چشمی رو با دراکو داشته و بعد از صاف کردن گلوش گفت:(( برو ، سریع))
دراکو بعد از گفتن مکان پودر روی شومینه ریخت و ناگهان غیب شد ....
عمارت مالفوی
لوسیوس با وحشت به فرد روبه روش نگاه کرد و گفت:(( تو کی هستی؟))
دراکو با صورت غم زده و التبه ساختی گفت...
BINABASA MO ANG
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...