هاگوارتز
نگاهش رو به اطراف چرخوند باورش نمیشد ، بلاخره آمده اینجا تا درس بخونه . همه چی با اون روزی که با پدرش آمده بود فرق میکرد، عالی تر بود .
کمی نسبت به ری اکشن بقیه، نسبت به خودش میترسید اما اون یه مالفوی بود !
پشت سر پرفسور مک گونگال حرکت کردند و وارد سالن شدن .
هزاران شمع روی هوا جمع شده بودن و سقف آسمان رو نشون میداد .باید اعتراف میکرد از چیزی که پدرش براش گفته فوقالعاده تره !
مک گونگال، شروع کرد به حرف زدن و از قانون های مدرسه و همچنین درباره انسانیت میگفت .
بعد از پایان حرفش لیست بلندی برداشت و شروع کرد به خودن اسم ها و اون ها یکی به یکی کلاه ردو روی سر خودشون میزاشتن.
شان لسترنج، اسلیترین
اِما اونز ، هافلپاپ
لوکاس نات ، اسلیترین
نورا لانگ باتم ، ریوندکلا
اِریک وینزلی ، گیریفیندور
اِریکا وینزلی ، اسلیترین
کیتی گونت ، ریوندکلا
تام اسلاهگورن، هافلپاپ
آری دامبلدور ، اسلیترین
هنری مالفوی ....
ناگهان، هم همه هاش شروع شد و هنری کمی دستپاچه جلو رفت .
به سمت صندلی رفت تا روش بشینه اما انقدر دستپاچه بود که نزدیک بود بیوفته ، صدا خنده ها بالا رفت ولی بعد با نگاه مک گونگال همه ساکت شدند ، روی صندلی نشست و کلاه روی سرش قرار گرفت ...
کلاه : هومم ، پسر باهوشی هستی . میتونی توی هر گروهی باشی ، ریوندکلا؟ یا گیریفیندور...
هنری : گیریفیندور نه ، لطفا گیریفیندور نه...
کلاه : مطمئنی گیریفیندور، میتونه گروه متوسطی برات باشه ؟ پدرت اسلیترین و مادرت ...یک گیریفیندور...، پس تو نمیخوای توی گیریفیندور باشی ...
هنری مالوفوی، اسلیترین
توی تمام عمرش انقدر خوشحال نبوده اما صبر کن ، پدر مادر واقعیش ... اونا هم جادوگر بودن؟....
سعی کرد ذهنش رو درگیر نکنه و کنار دختر مو نارنجی نشست ...
گروه بندی تمام شد و همه شروع کردن به خوردن و با شبح ها شوخی کردن .
VOCÊ ESTÁ LENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasiaسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...