"E12"

490 56 23
                                    

کلبه هاگرید

هری : باید با اریک حرف بزنم .

هاگرید: آره، فکر کنم الان تایم ناهار باشه .

هری: اون از غذاش نمیگذره !

هاگرید: زیاد که وقت گیر نیست .

هری : باشه .

درواقع هری ، میخواست با پارکینسون هم حرف بزنه...

توی راه رو مدرسه درحال راه رفتن بود که ناگهان بدنش با ، بدن یکی دیگه برخورد کرد و هردو اونا روی زمین افتادن .

دراکو : ببخشید ، اتفاقی...

دراکو با دیدن هری ، بدون کمک کردن بهش از زمین بلند شد و پوزخندی زد .

هری : کورم شدی مالفوی؟

دراکو : تو سرت پایین بود پاتح .

هری : بعد حواس تو کجا بود؟

دراکو به چند لحظه پیش فکر کرد ! چیز هایی رو دیده بود که باور نمی‌کرد ...
هری که دید دراکو جوابی نمیده سر تکون داد و ازش دور شد .

باید درباره اون توهم ها با پاتر حرف میزد ؟ البته که نه پس کی...پنسی !
تنها راه نجانش ، البته شایدم باید با خودت پاتح حرف میزد؟

  سالن غذاخوری

اریک : خدای من غذاها هاگوارتز از درساش خیلی بهتره !

-هعی اریک ، آقا پاتر کارت داره ، توی محوطه

اریک : عمو هری؟الان اخههه!

با نارضایتی از جاش بلند شد و سمت محوطه مدرسه رفت .

هری : او ببین کی اینجاست ، یه شکمو

اریک : بیخیال عمو ، کارم داشتی؟

هری : باشه ، باشه عصبانی نباش اریک ! راستش میخواستم درباره هنری باهات حرف بزن...

اریک : چی عمو؟ منو زمانی که داشتم از زندگی نه چندان ارومم لذت می‌بردم اوردین درباره پسر دشمن خونتون حرف بزنیم؟

هری : هعی پسر ، دراکو مرد بزرگیه احترام بزار !

اریک : خب دشمن خونتون ، مرگخوار و قاتل عمو فرد اقا دراکو مالفوی!..الان بهتر شد؟

هری : اریک ، اول که مالفوی فرد رو نکشت دوم اون هیچ چاره ای نداشت سوم ، دشمن من چیکار به تو داره و البته خواهرت که نمیخواد با دراکو دوست بشه ، میخواد با پسرش، هنری دوست بشه.!

اریک : آهان پس اریکا ازتون خواست بیایید بام حرف بزنین

هری : راستش هنری ازم خواست ، اریک من هنری رو میشناسم باید بگم دراکو هرچی نباشه ، پدر خوبیه!

Return to the world of magic[Drarry]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant