کلبه هاگرید
هری : باید با اریک حرف بزنم .
هاگرید: آره، فکر کنم الان تایم ناهار باشه .
هری: اون از غذاش نمیگذره !
هاگرید: زیاد که وقت گیر نیست .
هری : باشه .
درواقع هری ، میخواست با پارکینسون هم حرف بزنه...
توی راه رو مدرسه درحال راه رفتن بود که ناگهان بدنش با ، بدن یکی دیگه برخورد کرد و هردو اونا روی زمین افتادن .
دراکو : ببخشید ، اتفاقی...
دراکو با دیدن هری ، بدون کمک کردن بهش از زمین بلند شد و پوزخندی زد .
هری : کورم شدی مالفوی؟
دراکو : تو سرت پایین بود پاتح .
هری : بعد حواس تو کجا بود؟
دراکو به چند لحظه پیش فکر کرد ! چیز هایی رو دیده بود که باور نمیکرد ...
هری که دید دراکو جوابی نمیده سر تکون داد و ازش دور شد .باید درباره اون توهم ها با پاتر حرف میزد ؟ البته که نه پس کی...پنسی !
تنها راه نجانش ، البته شایدم باید با خودت پاتح حرف میزد؟سالن غذاخوری
اریک : خدای من غذاها هاگوارتز از درساش خیلی بهتره !
-هعی اریک ، آقا پاتر کارت داره ، توی محوطه
اریک : عمو هری؟الان اخههه!
با نارضایتی از جاش بلند شد و سمت محوطه مدرسه رفت .
هری : او ببین کی اینجاست ، یه شکمو
اریک : بیخیال عمو ، کارم داشتی؟
هری : باشه ، باشه عصبانی نباش اریک ! راستش میخواستم درباره هنری باهات حرف بزن...
اریک : چی عمو؟ منو زمانی که داشتم از زندگی نه چندان ارومم لذت میبردم اوردین درباره پسر دشمن خونتون حرف بزنیم؟
هری : هعی پسر ، دراکو مرد بزرگیه احترام بزار !
اریک : خب دشمن خونتون ، مرگخوار و قاتل عمو فرد اقا دراکو مالفوی!..الان بهتر شد؟
هری : اریک ، اول که مالفوی فرد رو نکشت دوم اون هیچ چاره ای نداشت سوم ، دشمن من چیکار به تو داره و البته خواهرت که نمیخواد با دراکو دوست بشه ، میخواد با پسرش، هنری دوست بشه.!
اریک : آهان پس اریکا ازتون خواست بیایید بام حرف بزنین
هری : راستش هنری ازم خواست ، اریک من هنری رو میشناسم باید بگم دراکو هرچی نباشه ، پدر خوبیه!
VOUS LISEZ
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...