کتابخانه سیار
بعد از گفته گوی نه چندان طولانی همه یک طرف نشسته بود ...
دراکو با سرفه ای که کرد توجه همه رو جلب کرد ، بلند شد و بهشون نگاه کرد ؛ رونالد ویزلی، آرتور ویزلی، هنری مالفوی و لوسیوس مالفوی...
" چه جمع به هم نخوری "
توی ذهنش گفت و بعد روبه بقیه برگشت .
دراکو : همونطور که فهمیدید ، جادوزاده ها بدجوری با اصیل زاده ها مشکل دارن و ما نمیخواین بزاریم اونا همینطوری جادوگر بکشن !
رون کمی فکر کرد و گفت:((من که بدم نمیاد ، این کارو خودتون با ماگلا نمیکردید؟))
دراکو کلافه برگشت و جواب داد :(( خودت ، بچه هات و پدر مادرت و پاتر هم اصیل زادن ! خواستم یادآوری کنم ببینم چقدر قراره از مرگشون خوشحال بشی))
رون با حرص به دراکو نگاه کرد و بعد روش رو سمت دیگه ای برگردوند ...
آرتور که تمام مدت ساکت بود بلاخره سعی کرد بحث رو جدی بگیره و گفت:(( از کجا میتونیم بهتون اعتماد کنیم؟))
دراکو نفش رو بیرون داد و روبه آرتور برگشت ...
دراکو : لازم نیست به من اعتماد کنید فقط برید و با پاتر حرف بزنید حالا هم اگر کاری نیست خدانگهدار...
لوسیوس پوزخندی زد و بعد از رفتن اونا به هنری نگاه کرد .
لوسیوس: هنری خیلی بزرگ شدی ...
هنری لبخندی زد و جواب داد :((خیلی وقته ندیدمتون...به نظر بهتر از قبل هستید))
لوسیوس خندید و سعی کرد سر نوه اش رو گرم کنه تا دراکو بتونه تمرکز کنه .
کلبه هاگرید
هری اخم کرد و دوباره به عکس نگاه کرد ، یه عکس قدیمی از خودش و دراکو ...
عکس رو روی میز گذاشت ، وقتی رفته بودن لندن هرماینی با کلی اصرار براش گوشی گرفته بود ولی خب تا الآن ازش استفاده نکرده بود .
گوشی بیرون آورد و بهش خیره شد نمیدونست اینجا هم آنتن داره ، برنامه ای که براش دانلود کرده بود رو باز کرد ولی زمانی که واردش شد با صدای ناله مردی سریع برنامه رو بست .هری : این دیگه چه کوفتی بود!
تصمیم گرفت بیخیال بشه اما ذهنش نمیتونست ساکت بشه برای همین دوباره سمت گوشی رفت و برنامه رو باز کرد ، صداش رو کم کرد و به تصویر جلوش نگاه کرد ...
یه پسر تقریبا کوتاه درحالی بود که داشت ...خودش رو انگشت میکرد؟
گونه های هری قرمز شد و نگاهش رو به اطراف گرفت ، باکره نبود اما نمیتونست به خودارضایی یه فرد دیگه بی ری اکشن باشه هرچی نباشه اون اولین بار که همچین چیزی رو دیده بود .
![](https://img.wattpad.com/cover/352902040-288-k676907.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasíaسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...