"E20"

437 59 15
                                    

کلبه هاگرید

دراکو: مطمئنم تقصیر پدرم نیست اما ، دمنتور ها ...اونا با مادرم چیکار دارد؟

هاگرید: نمیدونم دراکو ، احتمال داره که بخاطر نشانش ...

دراکو: نه بخاطر اون نیست .

دراکو از جاش بلند شد و رفت کنار پنجره نشست ، هری چیزی نمی‌گفت و به بحث اون دوتا گوش میکرد .

هری : امروز هنری، توی معجون سازی بالاترین نمره رو گرفت .

هاگرید: منو یاد شما دوتا میندازه ، اینکه شبیه دراکو باشه عادی اون پدرشه، اما متوجه نمیشم چرا انقدر شبیه هری !

دراکو : علاقه زیادی به ناجی دنیا جادو داره ...

هاگرید: آره، هری رو خیلی دوست داره !

دراکو : قطعا منو بیشتر

هری : با من بیشتر حرف میزنه .

دراکو : نه ، تورو تازه دیده پس قطعا با من بیشتر حرف میزنه .

هری : تو اصلا بهش اهمیت نمیدی ...

دراکو : خیلیم اهمیت میدم، تو اصلا میدونی چه رنگی دوست داره؟

هری : معلومه، آبی

دراکو : نخیر سبز..

هری : آبی

دراکو : سبز

هری : میگم آبی

دراکو : منم میگم سبز

هاگرید: دوتا رنگ رو دوست داره ...

هری _دراکو : نه !

هردو تو صورت هاگرید توپیدن که هاگرید باشه ای گفت و از جاش بلد شد تا از سرصدای اون دوتا فاصله بگیره اما با بلند شدنش اون دو ناگهان ساکت شدن . برگشت تا ببینه چی شده ،که دید دراکو دستش رو روی سرش گرفته و هری فقط نگاهش میکنه .

هاگرید: دراکو خوبی؟

دراکو : خوبم ..فکر کنم !

دراکو عصبانی از توهم هایی که دوباره دیده بود ، اخمی به هری کرد و از کلبه رفت بیرون ...

هاگوارتز

اریکا : بیخیال نمیشی نه؟

هنری : اریکا ، فقط همین یه بار کمکم کن خواهش میکنم !

اریکا : اگه کمکت کنم یعنی بهت آسیب زدم پس نمی‌...

هنری: من میتونم مامان بابام رو ببینم ! ببینم که کی هستن . لطفا این تنها خواسته منه

Return to the world of magic[Drarry]Where stories live. Discover now