کلبه هاگرید
دراکو: مطمئنم تقصیر پدرم نیست اما ، دمنتور ها ...اونا با مادرم چیکار دارد؟
هاگرید: نمیدونم دراکو ، احتمال داره که بخاطر نشانش ...
دراکو: نه بخاطر اون نیست .
دراکو از جاش بلند شد و رفت کنار پنجره نشست ، هری چیزی نمیگفت و به بحث اون دوتا گوش میکرد .
هری : امروز هنری، توی معجون سازی بالاترین نمره رو گرفت .
هاگرید: منو یاد شما دوتا میندازه ، اینکه شبیه دراکو باشه عادی اون پدرشه، اما متوجه نمیشم چرا انقدر شبیه هری !
دراکو : علاقه زیادی به ناجی دنیا جادو داره ...
هاگرید: آره، هری رو خیلی دوست داره !
دراکو : قطعا منو بیشتر
هری : با من بیشتر حرف میزنه .
دراکو : نه ، تورو تازه دیده پس قطعا با من بیشتر حرف میزنه .
هری : تو اصلا بهش اهمیت نمیدی ...
دراکو : خیلیم اهمیت میدم، تو اصلا میدونی چه رنگی دوست داره؟
هری : معلومه، آبی
دراکو : نخیر سبز..
هری : آبی
دراکو : سبز
هری : میگم آبی
دراکو : منم میگم سبز
هاگرید: دوتا رنگ رو دوست داره ...
هری _دراکو : نه !
هردو تو صورت هاگرید توپیدن که هاگرید باشه ای گفت و از جاش بلد شد تا از سرصدای اون دوتا فاصله بگیره اما با بلند شدنش اون دو ناگهان ساکت شدن . برگشت تا ببینه چی شده ،که دید دراکو دستش رو روی سرش گرفته و هری فقط نگاهش میکنه .
هاگرید: دراکو خوبی؟
دراکو : خوبم ..فکر کنم !
دراکو عصبانی از توهم هایی که دوباره دیده بود ، اخمی به هری کرد و از کلبه رفت بیرون ...
هاگوارتز
اریکا : بیخیال نمیشی نه؟
هنری : اریکا ، فقط همین یه بار کمکم کن خواهش میکنم !
اریکا : اگه کمکت کنم یعنی بهت آسیب زدم پس نمی...
هنری: من میتونم مامان بابام رو ببینم ! ببینم که کی هستن . لطفا این تنها خواسته منه
YOU ARE READING
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...