"F21"

378 55 54
                                    

عمارت مالفوی

لوسیوس:
سرزمین آینه ها ، جایی در ذهن تک تک افراد به یک صورت هک شده ،برای لوسیوس تماما قدرت و برای دراکو ...

هری به دراکو نگاه کرد، که دستاش رو مشت کرده بود و با حرص به پدرش نگاه میکرد .

دراکو : لازم نیست راجب من حرف بزنین! اصلا پدر تو از کجا میدونی هنری اونجاست؟
شاید این هم_

هری وسط حرف دراکو پرید و گفت:(( میتونیم بریم هاگوارتز! ))

لوسیوس از جایش بلند شد و با کمک عصا اش روی صندلی نشست .

دراکو : اگر میخوای بمیری پاتر میتونی همین الان از اینجا گمشی؟

لوسیوس سرفه ای کرد و گفت:(( امکانش نیست ، اما یه زن کنار هنری بود،فکر کنم تنها کسی که میتونه بره اونجا فقط دراکو باشه ؟))

دراکو کلافه توی خونه راه می‌رفت و چوبدستی‌اش رو بالا و پایین میکرد .

دراکو : اگر تنها کسی میتونه بره اونجا منم ، تو چرا هنری رو دیدی ؟اصلا پسرم برای چی باید اونجا باشه !

هری این بار کمی با اخم که عصبانیت توش دیده می‌شد گفت:(( کسی از شما دونفر نمیخواد بگه اونجا کدوم جهنمی؟))

لوسیوس که دید دراکو قرار نیست جوابی به هری بده ، خودش دست به کار شد و شروع کرد به توضیح دادن...

لوسیوس:
سرزمین آینه ها جایی بین دنیا حقیقی و ذهن هر فردی . اونجا پر از آینه های مختلف که هر کدوم یک چیز رو نشون میده !
چیز هایی که از فرد انتظار میره ، چیز هایی که می‌خواهد و واقعیت وجودش رو...
و اگر دستت به هرکدوم از این آینه ها بخوره ، اگر اتفاق اون آینه واقعی باشه از بین میره و اگر پلید باشه وجودت رو فرا میگیره .

هری فکر کرد و با کمی لکنت گفت:(( چه... کسایی میتونن واردش بشن؟))

قبل از اینکه لوسیوس بخواد حرفی بزنه ، دراکو جواب داد :(( فقط کسایی که دنبال چیزی هستند که توی واقعیت نمیتونن داشته باشن ))

هری نگاهی به اون دونفر کرد که به شدت نگران بودن ، اون کمی دستپاچه بود چون اصلا فکر نمیکرد که این سرزمينی که درباره اش حرف میزنن خطرناک باشه .

دراکو چوبدستی اش رو برداشت و بعد از خوندن طلسمی ، دروازه ای باز شد .

هری با تعجب به دراکو نگاه کرد و گفت:(( چیکار میکنی؟))

دراکو بدون گفتن چیزی وارد دروازه شد و بعد دروازه‌ بدون وقت تلف کردن بسته شد .

Return to the world of magic[Drarry]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora