بعد از مرحله دوم جام آتش
هاگوراتز
برنج نجوماریک بی حس روی سنگ های اونجا نشسته بود و داشت به آسمون نگاه میکرد ، نگاهی به دستش انداخت و دستش رو جلوی چشماش آورد تا بیشتر بهش دقت کنه .
معده اش از صبح خالی بود ولی نمیتونست چیزی بخوره ، دستی به لب های خشکش کشید .
تا دو هفته پیش یه آدم احمق بود و حالا ...اصلا حس انسان بودن هم نداشت .
دستش رو به حالت اسلحه روی سرش گذاشت و با صدای آروم ، صدای شلیک گلوله رو درآورد و بی حال خندید ، همه به فکر خودشون بودن...
شاید حق با اِلیا بود « غم هات برای خودته » لوکاس که درگیر مشکلات خانوادگیشه و اِلیا تازه عمو جریش رو پیدا کرده و اریکا ؟ یه خواهر مزخرفه!
و مادر دوباره حامله شده بود ، آخه برای چی باید یه فرد دیگه رو بدبخت کنند؟!دیگه نمیخواست با کسی حرف بزنه یا هر کوفتی ، فقط میخواست ازشون دور باشه .
«هیچکس بهت اهمیت نمیده» تمام چیزی بود که توی ذهنش میچرخید .
احتمالا هنری مالفوی هم برای گرفتن جایزه اش قرار بود بیاد اینجا ...اریک : کاش ناپدید میشدم .
با صدای پای کسی اخم کرد اما برنگشت ، صدای پا کنار اریک تمام شد و جاش صدای کسی پخش شد...
هنری : چرا انقدر وضعیتت فاکیه؟
اریک بی جون خندید و نفس عمیقی کشید ، حس میکرد داخل ریه هاش از بِتُن پر شده و حس میکرد بدنش قرار نبود از زمین جدا بشه پس خسته روی زمین دراز کشید .
هنری بهش نگاه کرد و مثل اریک دراز کشید اما به پهلو خوابید و دستی زیر سرش گذاشت و به اریک نگاه کرد ، اریک به هنری نگاه کرد ...اریک : چون به فاک رفتم ؟
هنری آروم خندید و به تک تک اجزای صورت اریک خیره شد به موهای کوتاه و نارنجی پسر نگاه کرد و با لحن مست طوری گفت:(( جذاب شدی )) اریک لبخند بیجونی زد و روبه شکم صورتش رو نزدیک هنری قرار داد و گفت:(( من که میدونم آمدی واسه جایز ات ، جوری رفتار نکن انگار عاشق پیشمی ))
هنری صورتش رو نزدیک اریک کرد و دستش رو توی موهای فر پسر کرد و آروم نوازشش کرد .هنری : چطوره دوتاش باشه؟
اریک بیحس به هنری نگاه کرد و گفت:(( عاشق پیشه ؟ خوبه تو بازیگر خوبی میشی ))
هنری دستش رو روی گونه اریک گذاشت و
گفت:(( امشب رو مود سکس نیستم ، حتی حس زندگی هم ندارم ))
اریک تایید کرد و گفت...اریک : موافقم
هنری بیشتر نزدیک اریک شد و گفت:(( اما چون سکس نمیکنیم دلیل نمیشه جایزه ام رو نگیرم ))
و لبش رو به لب های اریک رسوند و آروم مک زد ، اریک کمی لباش رو تکون داد و کمی عقب نشینی کرد ...
هنری بیشتر و بیشتر لب های پسر رو بوسید و در آخر خسته روی زمین دراز کشید و سر اریک رو روی سینه اش گذاشت و گفت:(( نظرت درباره فرار چیه؟ ))
اریک پوفی زد و به هنری نگاه کرد .
VOCÊ ESTÁ LENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasiaسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...