"G21"

212 39 83
                                    

بعد از مرحله دوم جام آتش
هاگوراتز
برنج نجوم

اریک بی حس روی سنگ های اونجا نشسته بود و داشت به آسمون نگاه میکرد ، نگاهی به دستش انداخت و دستش رو جلوی چشماش آورد تا بیشتر بهش دقت کنه .
معده اش از صبح خالی بود ولی نمیتونست چیزی بخوره ، دستی به لب های خشکش کشید .
تا دو هفته پیش یه آدم احمق بود و حالا ...اصلا حس انسان بودن هم نداشت .
دستش رو به حالت اسلحه روی سرش گذاشت و با صدای آروم ، صدای شلیک گلوله رو درآورد و بی حال خندید ، همه به فکر خودشون بودن...
شاید حق با اِلیا بود « غم هات برای خودته » لوکاس که درگیر مشکلات خانوادگیشه و اِلیا تازه عمو جریش رو پیدا کرده و اریکا ؟ یه خواهر مزخرفه!
و مادر دوباره حامله شده بود ، آخه برای چی باید یه فرد دیگه رو بدبخت کنند؟!

دیگه نمی‌خواست با کسی حرف بزنه یا هر کوفتی ، فقط میخواست ازشون دور باشه .
«هیچکس بهت اهمیت نمیده» تمام چیزی بود که توی ذهنش می‌چرخید .
احتمالا هنری مالفوی هم برای گرفتن جایزه اش قرار بود بیاد اینجا ...

اریک : کاش ناپدید میشدم .

با صدای پای کسی اخم کرد اما برنگشت ، صدای پا کنار اریک تمام شد و جاش صدای کسی پخش شد...

هنری : چرا انقدر وضعیتت فاکیه؟

اریک بی جون خندید و نفس عمیقی کشید ، حس میکرد داخل ریه هاش از بِتُن پر شده و حس میکرد بدنش قرار نبود از زمین جدا بشه پس خسته روی زمین دراز کشید .
هنری بهش نگاه کرد و مثل اریک دراز کشید اما به پهلو خوابید و دستی زیر سرش گذاشت و به اریک نگاه کرد ، اریک به هنری نگاه کرد ...

اریک : چون به فاک رفتم ؟

هنری آروم خندید و به تک تک اجزای صورت اریک خیره شد به موهای کوتاه و نارنجی پسر نگاه کرد و با لحن مست طوری گفت:(( جذاب شدی )) اریک لبخند بیجونی زد و روبه شکم صورتش رو نزدیک هنری قرار داد و گفت:(( من که میدونم آمدی واسه جایز ات ، جوری رفتار نکن انگار عاشق پیشمی ))
هنری صورتش رو نزدیک اریک کرد و دستش رو توی موهای فر پسر کرد و آروم نوازشش کرد .

هنری : چطوره‌ دوتاش باشه؟

اریک بی‌حس به هنری نگاه کرد و گفت:(( عاشق پیشه ؟ خوبه تو بازیگر خوبی میشی ))
هنری دستش رو روی گونه اریک گذاشت و
گفت:(( امشب رو مود سکس نیستم ، حتی حس زندگی هم ندارم ))
اریک تایید کرد و گفت...

اریک : موافقم

هنری بیشتر نزدیک اریک شد و گفت:(( اما چون سکس نمی‌کنیم دلیل نمیشه جایزه ام رو نگیرم ))
و لبش رو به لب های اریک رسوند و آروم مک زد ، اریک کمی لباش رو تکون داد و کمی عقب نشینی کرد ...
هنری بیشتر و بیشتر لب های پسر رو بوسید و در آخر خسته روی زمین دراز کشید و سر اریک رو روی سینه اش گذاشت و گفت:(( نظرت درباره فرار چیه؟ ))
اریک پوفی زد و به هنری نگاه کرد .

Return to the world of magic[Drarry]Onde histórias criam vida. Descubra agora