"G18"

265 47 54
                                    

کلبه هاگرید

هری وارد کلبه شد و با دیدن بدن زخمی دراکو سریع سمتش رفت ، حس افتضاحی داشت. اگر اونطوری باهاش حرف نمی‌زد اینطوری نمیشد !

معجونی که هاگرید درست کرده بود رو به آرومی بهش داد و بهش نگاه کرد ، وقتی هنری همه چیز رو بهش گفت سریع سمت کلبه آمد و یه چیز جالب تر هم متوجه شد - هنری مالفوی داره جای اریک توی جام آتش بازی می‌کنه اونم با اجازه پرفسور عزیز - دستی به سرش کشید و عینکش رو درآورد و روی مبل کنار دراکو خوابید .


کمی تکون خورد و با زحمت چشم هاشو باز کرد و با دیدن پسرش و هری و البته پدرش اخم کرد .
بدون سروصدا از جاش بلند شد و سمت هاگوراتز رفت و با دیدن پسری که دنبالش بود ایستاد و خطاب بهش گفت:(( لوکاس نات ))
لوکاس برگشت و با دیدن اینکه حال دراکو خوبه سریع سمتش آمد و گفت:(( مرلین ، شما حالتون خوبه ؟ ))

دراکو تایید کرد و گفت:(( باید باهم حرف بزنیم ))
و همراه لوکاس سمت دریاچه رفتن .

دراکو : تا کی می‌خواستی مخفیش کنی؟

لوکاس جا خورد و با دست پاچگی گفت:(( چیو؟))
دراکو به پسر نگاه کرد و آروم گفت ...

دراکو : گردنبندت رو

لوکاس دستی روی گردنش گذاشت و از جاش بلند شو با حالت مظطربی گفت:(( راجب چی حرف میزنید )) اما دراکو گردنبند زرد بیرون آورد و گردنبند آبی گردن لوکاس اشکار شد .

دراکو : تو بخشی از جادوی شش آویزی!

لوکاس خشکش شد ، نفسش حبس شد و با تردید به دراکو نگاه کرد و گفت:(( من دنبال دردسر نیستم ))
دراکو یقه لوکاس رو کشید و به گردنبند پسر چنگ زد و اون رو کشید .

هری : اینجا چه خبره؟

دراکو گردنبند رو توی رداش گذاشت و روبه لوکاس گفت:(( تا زمانی ک به خودت بیای پیش من میمونه ))
از کنار پسر رد شد و بعد از زدن تنه ای به هری از جنگل بیرن رفت .

لوکاس خشک سر جاش ایستاده بود و سریع سمت پسر رفت و گفت:(( چی شده؟ ))
اما لوکاس نگاهش رو از هری دزد دید و بدون اهمیت بهش رفت .
هری کلافه دستی به سرش کشید و سمت کلبه برگشت و بدون در زدن رو باز کرد و روبه دراکو برگشت.

هری : تو چته؟

اما باز جوابی از دراکو دریافت نکرد ، مرد درحالی که داشت یه سری وسایل رو توی کیفش قرار میداد نگاه کوتاهی به پسرش که ساکت یه جا نشسته بود و حتی یه کلمه نمی‌گفت کرد .
دراکو رداش رو میپوشید و سمت در حرکت کرد اما دستش توسط هری گرفته شد و منتظر ایستاد تا هری چیزی بگه...

هری : نمی‌خوای حرف بزنی؟

دراکو نگاه بی حسی به هری کرد و در همون لحظه که هری احتمال میداد دراکو دست خودش رو بکشه و بره بیرون ، دستش توسط دراکو گرفتار شد و هردو بیرون حرکت کردن .

Return to the world of magic[Drarry]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant