هاگوارتز
خوابگاه گیریفیندوربعد از سخنرانی های پرفسور مک گونگال تقریبا همه بچه ها مثل همیشه وارد خوابگاه هاشون شدن ...
اریکا : اولین کلاسمون چیه؟
هنری : نمیدونم ...
اریکا متوجه شد که هنری کمی کلافه ست...
اریکا: چی شده هنری ؟
هنری نفسی بیرون داد و روی تختش دراز کشید .
هنری : فق..فقط حس میکنم یه چیزی اشتباه اریکا ...
اریکا نگاهی به هنری کرد .
اریکا : چی اشتباه؟ من فکر کردم که ...
هنری دستش رو روی صورتش گذاشت و گفت :(( زمانی که توی کتابخانه زندگی میکردیم، راستش رابطه منو پدرم خیلی بهتر بود ..اون ، الان ...بیخیال! ))
اریکا : حرفت رو کامل بزن ...
هنری : من فقط فکر میکنم پدرم سعی میکنه ازم مراقبت کنه و ...همش میخواد که ازم پنهان کنه ! همه چیز رو ...
اریکا :بیخیال پسر ، بعضی چیز ها بهتر پنهان بمونه ! ما فقط چهارده سالمونه ...
اریکا گفت و از اتاق بیرون رفت .
هنری : اما من میخوام بدونم ...!
گفت و به خواب رفت !
کلبه هاگرید
هاگرید چراغش را برداشت و بیرون رفت ، صدای عجیبی که داشت میومد اون رو نگران کرده بود .
هاگرید: هری؟ تویی!
هاگرید نزدیک رفت و ناگهان صدای هری از پشت سرش بلند شد .
هری : هاگرید؟ بیدار بودی؟
هاگرید سمت هری برگشت ...
هاگرید: او هری ...تو کی امدی؟
هری : همین الان ! چیزی شده؟
هاگرید برگشت و اخمی کرد ...
هاگرید: نه ...بریم داخل برات شیر گرم گذاشتم .
هری وارد خونه شد و هاگرید یه بار دیگه اطراف رو چک کرد و با ندیدن چیزی ، پشت سر هری رفت توی خونه .
هاگرید: خب بگو ببینم ! تابستون چطور بود؟
هری : مثل همیشه بود ، امسال هم رفتیم لندن و ...
هاگرید شیر روی روی میز گذاشت و روبه روی هری نشست.
هاگرید: لندن ؟ هنوزم با خاله ات در ارتباطی؟
هری کمی از شیر نوشید و عینکش رو روی صورتش درست کرد .
هری : آخرین بار که دیدمشون پانزده سال پیش بود ...
STAI LEGGENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...