هاگوارتز
کلاس تغییرشکلدراکو بی حس به تمام دانش آموزان نگاه کرد و با صدای تقریبا بلند شروع به حرف زدن کرد ...
دراکو : مالفوی هستم استاد تغییر شکل ، کتاب هاتون رو جمع کنید . امروز قرار نیست درس های مسخره تئوری رو انجام بدید _
دراکو درحال حرف زدن بود که یهو در با شدت باز شد و کسی با موهای بلوند رنگ وارد شد .
دراکو با اخم به هنری نگاه کرد و بعد از اینکه هنری از شوک ، اینکه اصلا برای چی پدرش اینجاست درآمد سمت میزش رفت ولی قبل از نشستن دراکو گفت:(( ده امتياز از اسلترین کم میشه بخاطر بی نظمی هم گروهیتون ))حالا بیشتر کلاس توی شک بودن ، البته همه بعد از کمی فکر متوجه شدن که بلاخره اون دراکو مالفوی و خودشون رو با این جمله :[[ حتما نمیخواد بین بچه ها فرق بزاره ]] قانع کردن ، هرچند این اصلا برای اریکا و هنری قابل قبول نبود .
دراکو دوباره رو به کلاس برگشت و به حرفش ادامه داد ...
دراکو : اریک ویزلی بیا اینجا .
اریک با کمی دست پاچگی بلند شد و جلو رفت ، دراکو یک پروانه جلو اریک گذاشت و گفت:(( تبدیلش کن به عنکبوت ))
اریک با قیافه در هم رفته و چندش مانندی به پروانه نگاه کرد ، دراکو که دید اریک کاری نمیکنه داد زد:(( ویزلی !))
اریک وحشت زده به دراکو نگاه کرد و با لکنت گفت:(( م..من نمیتو...نمیتونم))
دراکو : میترسی ویزلی؟فکر میکردم پدرت بهت یاد داده که نترس باشی ! البته بیشتر از این هم مورد انتظار نیست .
بچه های کلاس که اکثرا از گروه اسلترین بودن شروع کردن به خندیدن که ناگهان ، اریکا دستش را بالا برد و بدون مقدمه گفت:(( من میتونم))
دراکو بدون توجه به اریکا توی کلاس راه افتاد و یه پروانه به همه پچه های کلاس داد .
دراکو : تا ده دقیقه دیگه اگر این پروانه ها به عنکبوت تبدیل نشده بودن ، شاید این شمایید که باید تبدیل بشید ؟
هنری تمام مدت با حرص به پدرش خیره شده بود ، شاید باید باور میکرد که پدرش یه عوضی بیشتر نبوده .
هنری به اریکا که حالا تمام حواسش به برادرش بود، نگاه کرد ، چشم های اریک پر از اشک شده بود و موهای فر نارنجی اش سمت صورتش حالت داده شده بود .هنری: من نمیدونم ، اون چش شده !
اریکا بدون گفتن حرفی از بغل هنری بلند شد و سمت برادرش رفت و کنار اریک نشست ، هنری کفری نگاهی به پروانه کرد و بعد با با عصبانیت گفت...
YOU ARE READING
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...