"F5"

388 55 19
                                    

  هاگوارتز 

هنری از سرسرا بیرون آمد و رفت سمت کلاسش ...اما انگار زیاد هم خوش شانس نبود ...

شان : او سلام هنری ...وقت داری باهم حرف بزن...

هنری نفسی کشید و گفت :(( خیلی دلم میخواد باهات حرف بزنم و...ولی الان اگر نرم آقا پاتر رو ببینم امکان داره کل هاگوارتز رو روی سرم خراب کنم ))

شان سرتکون داد و گفت :(( باشه پس بعدا میتون...))

شان داشت حرف می‌زد که وقتی سرش رو بالا گرفت دید که هنری نیست !

شان  :لعنتی ...

  کلبه هاگرید

هنری با عصبانیت سمت کلبه حرکت کرد و زمانی که به در کلبه رسید سعی کرد کمی خودش رو آروم کند ، در زد و زمانی که هاگرید در رو باز کرد دون سلام سمت هری رفت .

هنری : سلام اقا پاتر ...

هری که تازه متوجه هنری شده بود با خوشرویی گفت :(( او سلام هنری ))

هنری:  آقا پاتر میتونیم حرف بزنیم؟

هری نگاهی به هاگرید کرد و بعد سرتکون داد و از کلبه خارج شدن .

هری : خب بگو ببینم چی شده؟

هنری با اعتراض گفت :(( آقا پاتر ، میتونم بپرسم به چه دلیلی به پرفسور پارکینسون گفتید که اریک ویزلی توی درس به من کمک کنه؟ ))

هری با تعجب به هنری نگاه کرد ...

هری : من با پرفسور پارکینسون حرف نزدم !

هنری با اخم گفت :(( مطمئنید؟ اما پرفسور گفت شما بهش گفتید ...))

هری : مطمئنم هنری ، میتونم مشکلت رو با اریک بدونم؟

هنری نگاه پوکری به هری کرد و گفت :(( آقا پاتر اون بارها به پدرم توهین کرد بعدش اون با من مشکل داره !))

هری با اینکه میدونست هنری این جواب رو بهش میده دوباره ازش پرسیده بود و ...آره پشیمون شده بود !

هری : هنری ، اریک...

هنری دست به سینه شد و گفت :(( لطفا بیخیال این قضیه بشید ! منو اون هیچ جوری نمیتونیم دوست باشیم اون ...اون یه ...))

هنری پوفی کشید.

هنری : ممنون بابت اینکه جواب سوالم رو دادین ،خدافظ

بعد از رفتن هنری ، هنری نفسی بیرون داد ...
برگشت توی کلبه و هاگرید سوالی بهش نگاه کرد .

هاگرید: چی شد؟

هری : چیز خاصی نبود ، باور نمیشه باید این دوتا بزارم توی دوتا پست یکسان ...!

Return to the world of magic[Drarry]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora