کلبه هاگرید
هری کلافه به ساعت نگاه کرد ، نه هنری و نه دراکو هیچ کدوم برنگشته بودن !
از جای هنری به جورایی مطمئن بود ولی دراکو دوباره کجا غیبش زده بود .
از کلبه خارج شد اما با دیدن سایه بزرگی در کنار کلبه چوب دستی اش رو درآورد اما با نزدیک شدن سایه کمی اخم کرد ...هاگرید : هری !
هاگرید با خوشحالی هری رو صدا زد ، هری با صدای هاگرید بیشتر به سایه نزدیک شد و با دیدن هاگرید و دراکو که توی بغلش بیهوشه نگاه کرد و با کمی نگرانی گفت:(( چی شده!؟))
هاگرید با حالت ناراحت گفت :(( راستش بیهوش وسط ناکجاآباد پیداش کردم ))
هری هوفی کشید و دراکو رو داخل برد...
هری : مسته...
با ناراحتی زم زمه کرد و روی صندلی کنار تخت نشست و با دستش آروم پیشونی دراکو رو لمس کرد ، داغ بود به نظر میومد مریض شده و این خوب نبود.
هاگرید چراغ کوچک رو برداشت و نگاهی به هری کرد و گفت:(( امشب میرم توی جنگل دنبال تک شاخ ))
هری سریع اخم کرد و از جاش بلند شد .
هری : تک شاخ ، چرا؟
هاگرید نفسش رو بیرون داد و گفت:((پروفسور مک گونگال گفته برم ببینم دسته ای که توی جنگل هستن چندتا ازشون بوده و الان هست ))
هری عینکش رو درست کرد و گفت:(( منظورت چیه؟))
هاگرید دستش رو روی ریش هاش کشید .
هاگرید : نمیدونم هری ، خب من میرم.
و از در خارج شد ، هری نگاهش رو به دراکو داد ، مرد کمی تکون خورد که باعث شد هری بهش نزدیک بشه ...
دراکو : هری...
هری نگران بهش نگاه کرد و گفت « خوبی درا ؟ »
بدون اینکه حتی متوجه بشه اسم مرد رو مخفف کرد و دست مرد رو گرفت ، دراکو جوری به نظر میرسید انگار آب روی خودش خالی کرده و امکان داشت اینطوری سرما بخوره اما دوباره دراکو با صدای آرومی گفت:(( هنوز...هنوز منو میخوای ؟ ))هری آب دهنش رو به سختی قورت داد و با همون تن صدای پایین گفت:(( منظورت چیه ؟ اتفاقی افتاده ؟!))
دراکو چشمانش رو از هم فاصله داد و به هری خیره شد ، دستش رو دراز کرد و لب های هری رو لمس کرد و آروم زم زمه کرد ...دراکو : میخوام باز ببوسمت
هری توی شوک بود که دراکو از جاش بلند شد و لب هایش رو روی لب های هری گذاشت و پسر رو روی خودش کشید .
قلب هری توی سینه اش میکوبید و دست های دراکو که توی کمر و گردن هری درحال رقص بود ، هری و دراکو هردو همراهی میکردن و زبون دراکو توی دهان پسر حرکت میکرد ...
اکسیژن هری درحال اتمام بود واسه همین یقه دراکو رو گرفت و گفت :(( درا...اوم ، خواهش... ))
STAI LEGGENDO
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...