"G4"

318 45 24
                                    

کتابخانه سیار

دراکو دوباره عصبی از جاش پرید و گفت:((چرا هنوز برنگشته !))

لوسیوس با قیافه پوکر به پسرش نگاه کرد و جواب داد...

لوسیوس: توقع نداری که برگرده؟حس نمیکنی باید بری دنبالش؟

دراکو دستی توی موهاش کشید و از جاش بلند شد ، نگاهی به خودش توی آینه کرد . انگار داشت سال ۱۹۹۸ زندگی می‌کرد ، خیلی با خودش درگیر بود اما بلاخره تصمیم گرفت بره دنبال پسرش ...

و هیچ ایده ای نداشت که اون پسر الان کجاست!

کافه مادام پادیفوت

اصلا نمیدونست چرا آمده دهکده ولی نیاز داشت فقط از اون هوای لعنتی لندن دور بشه ، البته میتونست بگه اونجا میتونست بهتره باشه ولی...

می‌دونست زیاده روی کرده ولی هیچوقت فکر نمیکرد پدرش دست روش بلند کنه .
درسته من که پسرش نیستم!

مادام پامفری با ابرو های بالا رفته بهش نگاه کرد و گفت:((نمیخوای بری خونتون بچه؟مگه الان نباید توی هاگوارتز باشی!؟))

هنری پوفی کشید و با لحن ناراحتی گفت :((یکم معجون_))

اما قبل از اینکه چیزی بگه جارو محکم توی شکمش خورد و مادام پادیفوت با صورت پوکر گفت:((شانزده سالت بیشتر نی! دیگه چی میخوای؟ یا برو توی مسافر خونه یا خونتون اینجا جا نداریم ))

هنری با اعتراض برگشت و جواب داد...

هنری:مادام حداقل یکم آب کدوحلوایی بده!

مادام اخم کرد و گفت :((برو بیرون بچه! ))

و یک ضرب هنری رو از کافه انداخت بیرون ...

هنری پوکر به در بسته شده نگاه کرد و بعد از برداشتن کیفش سمت قلعه رفت شاید میتونست اونجا آقای پاتر پیدا کنه .

کلبه هاگرید

با صدای خوردن در ، چشماش رو کمی مالید عینکش رو برداشت و سمت در رفت .

هری : کیه؟

هنری با صدای هری لبخندی زد و گفت:((منم آقای پاتر))

هری کمی اخم کرد ، این صدا چقدر آشنا بود!

هری با شک در رو باز کرد و با دیدن هنری لبخند زد ...

هری : او تو اینجا چیکار میکنی؟ تنهایی؟!

هنری که میدونست هری دنبال پدرشه سرش رو به معنی مثبت تکون داد و وارد خونه شد .

Return to the world of magic[Drarry]Where stories live. Discover now