کلبه هاگرید
هری کمی فکر کرد ، شاید کمک خواستن از دراکو کار درستی نبود !
ولی به هرحال اون تنها کسی بود که میتونست ازش کمک بخواد ...
کی دوست داشت دوباره بخاطر پسر برگزيده توی خطر بیوفته ؟ هیچکسهاگرید بلند شد و سمت هری رفت و گفت :(( اگر میخوای من بهش میگم ...))
هری سرش رو به معنی نه تکون داد و از جاش بلند شد ...
هری : خودم بهش میگم ، فکر میکنم هنوز توی هاگوارتز باشه ...
هاگرید باشه ای گفت و بعد هری از کلبه خارج شد.
هاگوارتز
دراکو بعد از دیدن پنسی از اتاقش بیرون آمد و رفت تا پسرش رو ببینه اما انگار زیاد خوش شانس نبود ...
هری : مالفوی ؟
دراکو با ابرو بالا رفته به هری نگاه کرد و گفت:(( او ببین پسر برگزيده با من کار داره ))
هری کلافه به دراکو نگاه کرد و کمی عینکش را درست کرد .
دراکو : میخوای تا آخر عمرت همینجا وایسی نگام کنی؟
هری بلافاصله گفت:(( ببین مالفوی، ازت یه درخواست دارم ! اصلا برام مهم نیست که چی میخوای بگی چون معمولا حرفات بی معنی !))
دراکو پوکر به هری نگاه کرد و هری بدون توجه یه دراکو حرفش را ادامه داد ...
هری : همونطور که میدونی وزارتخانه از من خواسته به ازکابان برم و از اونجایی که پرفسور مک گونگال علاقه ای به تنها رفتن من نداره گفت که بهت بگم ...
دراکو وسط حرف هری پرید و با نیش خندی گفت:(( بیخیال! یعنی میخوای بگی به مهارت های پسر برگزيده اعتماد ندارن! عجب دنیایی شده پسر))
هری کلافه سمت دراکو رفت و توی چند قدمی اش وایساد و نفس حرصی کشید و گفت:(( اگر میخوای کمک کنی فردا توی کلبه هاگرید میبینمت! خدافظ مالفوی))
دراکو به جای هری که الان خالی شده بود نگاه کرد و کمی اخم کرد ...
اما قبل از اینکه بتونه چیزی بگه ، هنری رو توی راه رو دید و با لبخند رفت سمتش ...هنری : پدر!
هنری با خوشحالی پیش دراکو رفت و دراکو هم متقابل هنری وایساد .
دراکو : چخبر پسر؟
هنری با هیجان گفت:(( برای تیم کوئیچ انتخاب شدم!))
دراکو با خنده دستش را صاف، طرف هنری گرفت و گفت:(( ایول پسر ، بزن قدش))
در همین حین اریکا بی حواس به دراکو ، سمت هنری رفت و کتابی که توی دستش بود رو توی سر هنری کوبید .
YOU ARE READING
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...