کتابخانه سیار
هنری چندبار سعی کرد که اژدها رو بگیره و بلاخره موفق شده !
هنری : او ببین کی اینجاست ، سبز زشت!
اژدها با اخم به هنری نگاه کرد و بعد روی دست هنری دراز کشید و رویش را سمت دیگه ای گرفت ، هنری تعجب کرد و گفت:((حالا دیگه واسه من قیافه میگیری؟!))
اژدها با چشم های درشت سمت هنری برگشت و مظلوم بهش زل زد .
هنری : نه ، نمیشه ...
اژدها عصبانی از اینکه قرار نیست صاحبش اون رو ببره پیش پسر مو قرمز بهش اخم کرد و دوباره غیب شد .
شب شده بود و پدرش هنوز از هاگوارتز برنگشته بود شاید داشتن با آقا پاتر حرف میزدن ! از نوع بزرگونه؟
اصلا کنجکاو نبود بدونه باباش الان کجاست،شاید رفته پیش پرفسور پارکینسون؟
بارون شدیدی همراه با رعد برق شروع شده بود و فکر کنم قرار هم نبود انقدر زود تمام بشه ...
چوبدستیاش را برداشت و آتیش رو بیشتر کرد ، تا فضا کتابخانه گرم بشه ، سعی کرد حواس خودش رو با کتاب ها پرت کنه اما ناموفق نبود .
بلند شد و دوباره سعی کرد مثل چند ماه پیش بتونه با تمرکز بتونه گذشته رو ببینه اما انگار فقط برای یک بار جواب داده بود .
عمارت مالفوی
دراکو بعد از اینکه از حال هری مطمعن شد آمد تا با پدرش هم حرف بزنه و بعد برگرده ، در عمارت رو که باز کرد لوسیوس با سرعت طلسمی سمت دراکو پرت کرد .
لوسیوس: خدای من تویی پسر...
دراکو لبخندی زد و آرام جلو رفت ، چقدر پدرش پیر شده بود و میتونست همین حرف رو توی نگاه پدرش ببینه .
لوسیوس: هنری هنوز تصمیم نداره برگرده؟
دراکو سرش رو به حالت منفی تکون داد و گفت:(( نه میگه نمیخواد برگرده ))
لوسیوس روی صندلی نشست و گفت:(( بزار تنها باشه ))
دراکو چیزی نگفت و بعد از روشن کردن برق های خونه کنار پدرش نشست .
دراکو : ویلیام کیه پدر؟
لوسیوس ناگهان ساکت شد و بدون گفتن چیزی از جاش بلند شد و روبه روی شعله های آتیش قرار گرفت.
لوسیوس: برای چی میخوای بدونی؟
دراکو سعی کرد نگاهش رو از پدرش بگیره چون آتیش داشت صورتش رو آزار میداد ، گفت:(( آخرین بار شنیدم که داشتی با مادر درباره اش حرف میزدی))
KAMU SEDANG MEMBACA
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasiسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...