"F11"

339 47 68
                                    

روستای خرابه

چند روزی بود که هری و دراکو توی روستا و بودن و هری همچنان بیهوش بود ، دراکو یک چشمه آب پیدا کرده بود و هرروز مجبور بود بره اونجا و آب بياره!

و همچین که هرروز اون پادزهر رو روی بدن هری ماساژ بده و این ...عجیب بود؟
اگر تا سال پیش ازش میپرسیدن حاضری برای پاتر چیکار کنی نهایت میگفت شاید قرار نیست بکشمش ولی الان،تنها زمانی که دراکو از اینکار ها انجام داده بود فقط بخاطر هنری بود....

امیدوار بود پدر و مادرش قضیه رو به پنسی گفته باشند چون اصلا دوست نداشت اون رو نگران کنه!
بعد از تمام شدن کارش لباس هری رو درست کرد ولی قبل از اینکه بره هری تکونی به خودش داد که دراکو به سرعت ازش دور شد...

دراکو : هعی ، پاتر بیدار شدی؟

هری دوباره تکونی خورد و اینبار صدای عجیبی هم از خودش درآورد ، دراکو چوبدستی اش رو سفت چسبیده بود چون به گفته مگنوس امکان داره تحت کنترل یک نیروی سیاه قرار بگیره .

هری : من ...آماده نیستم،من نمیتونم الان....نمیتونم..الان بمیر..م اونا به من..به من...نیاز دارن!

و دوباره از حرکت وایساد و از هوش رفته بود ، دراکو نفسی بیرون داد و دوباره کنار هری رفت و دستش رو روی سرش گذاشت...
تب داشت و این اصلا معمولی نبود ! توی چندروز فقط بیهوش بود و شاید کمی توی خواب از اتفاقات چندسال پیش باز بینی میکرد ولی ...تب داشتن؟

دراکو : این اصلا خوب نیست ، اون پیرمرد هیچی درباره تب به من نگفت .

کمی از آبی که دیروز از چشمه آورده بود رو برداشت و روی میز کنار تخت گذاشت دنیال یک پارچه بود ولی ...
بعد از چند دقیقا متوجه شد که مجبوره از لباس هری پاره کنه ، به هرحال اون الان آنچنان هم نیاز به لباس نداشت، داشت؟

پارچه رو روی سر هری قرار داد و سعی کرد تا میتونه اینکار رو تکرار کنه هرچی نبود اون یک نوزاد رو تا الآن بزرگ کرده بود !

درحال انجام کارش بود که ناگهان صدایی از بیرون متوجه اش کرد،از پنجره بیرون رو نگاه کرد و با دیدن مادرش عصبانی بیرون رفت...

دراکو :مادر ! اینجا چیکار میکنی؟

نارسیسا با دلتنگی دراکو رو بغل کرد و دراکو هم متقابلا مادرش رو در آغوش گرفت ولی بعد از چند دقیقه نگران به مادرش نگاه کرد ...
نارسیسا بدون توجه به دراکو وارد اون کلبه شد و سریع بالا سر هری رفت.

نارسیسا: چندروزه بیهوشه؟

دراکو با اخم و کلافگی گفت:(( پنج روزه ! مادر اینجا چیکار میکنی؟ میدونی اگر گیر بیوفتی...))

Return to the world of magic[Drarry]Where stories live. Discover now