دنیای آینه ها
هنری به اطرافش نگاه کرد ، اطراف پر از آینه بود ، انعکاس های مختلف...
آینه هایی که تصویر های عجیبی از هنری نشون میداد ، هنری درحال انجام کار هایی بود که حتی فکر بهشون میتونست اون رو به دنیای خواب و خیال ببرد !در یکی از انعکاس ها ، هنری به یک جستجوگر ماهر تبدیل شده بود ، توی مسابقات شرکت کرده بود و از توی تماشاچی ها میتونست هری پاتر رو به صورت واضح ببینه .
به یکی دیگر از آینه ها نگاه کرد ، به نظر میرسید وسط یک جمع هافلپاپی هست ؛ اریک ویزلی؟
به نظر میرسد داشت به اون پسر مو قرمز کمک میکرد و اینبار هم تنها چیزی که خیلی واضح میشد دید صورت پر از شادی اریک بود .هربار توی هرکدام از آینه ها افراد و چیز های متفاوت میدید .
شاید این اینه پریست بود ، همان اینه ای که عمق وجود یک نفر را نشان میداد، اما ...
صدای مردانه ای شروع به حرف زدن کرد ، هنری آرام آرام سمت صدا میرفت ، پدرش را دید !
پدرش درحال لبخند زدن بود ، او داشت پسرش را نوازش میکرد و به هنری معجون سازی آموزش میداد ،چیزی که پسر آرزو داشت .
هنری دستش را سمت اینه برد اما ناگهان صدای نازک یک زن باعث شد او برگردد.
زن با موهای طلایی ، که قسمتی از اون به صورت بونی(گوجه ای) شکل داده بود و بقیه موهایش را باز نگه داشته بود ؛ سمت هنری آمد.
اِما :بهشون دست نزن
هنری با تعجب به زن نگاه کرد ، آن زن کی بود و در این مکان چه میخواست رو کسی نمیدانست .
هنری : شما کی هستید؟
زن لبخند زیبایی زد و با چشم های سبز رنگش به هنری خیره شد .
اِما : اسم من اِما ، اِما مالفوی .
هنری کمی سمت زن رفت و با نگاه بیشتری که به زن داشت متوجه زخمی روی دست زن شد .
هنری سرش را بالا آورد و دوباره به زن نگاه کرد و با لحن ناآشنایی گفت:(( من شمارو نمیشناسم؟ ))
زن کمی خم شد و لباس مشکی اش که البته ترکیب زیبایی با رنگ موهایش داشت را کمی تکان داد تا بتواند راحت تر خودش را هم قد هنری بکند ...
اِما : پس اون چیزی از من برات نگفته ؟
هنری گیج شده بود برای همین پرسید :(( کی؟))
اِما :دراکو مالفوی!
هنری کمی عقب رفت و با اخم گفت:(( پدر من رو از کجا میشناسی؟ ))
DU LIEST GERADE
Return to the world of magic[Drarry]
Fantasyسلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو م...