Chapter 26

123 36 23
                                    






امکان داره که محتوای این قسمت کمی دردناک و ناراحت کننده باشه "

___________

هری روی لبه ی پنجره نشسته بود لویی رو تماشا میکرد که پشت میزش نشسته و با قلم و مرکب چیزی روی کاغد می نوشت هلن خودش رو به پای هری می کشید سعی میکرد نوازشی هر چند کم از جانب پسر دریافت کنه با وجود اینکه زیاد هری رو ندیده بود علاقه ی خاصی بهش نشون میداد.

میوی کشیده ای گفت و بلاخره پسر رو از خواب و رویا بیرون کشید و وادارش کرد بهش توجه کنه هری سرش رو پایین آورد و نگاهش کرد و بعد آهی کشید

خم شد و پشت گردن هلن رو گرفت و گربه رو همون طور که لویی بهش یاد داده بود بلند کرد و روی پای خودش گذاشت دیگه از اینکه هلن ناخنش بکشه وحشت نمی کرد و تا حدی بهش عادت کرده بود شروع کرد به نوازش کردن زیر گردن بچه گربه و آروم زمزمه کرد

"تا حالا به این فکر کردی چرا لویی این قدر خوشگله؟"

هری همیشه در بیان کردن کلمات نقص داشت و شرم
میکرد پس درد و دل کردن با یه گربه بهترین راه حلی
بود که به ذهنش میرسید، هلن قرار نبود قضاوتش کنه

"بعضی وقتا اونقدر زیاد بهش فکر میکنم که قلبم درد
میگیره "

هری خیلی معصوم و درمانده بود با احتیاط سرش رو بالا آورد و همون طور که هلن رو نوازش میکرد نگاه دیگه ای به لویی انداخت تا مطمئن بشه حواس مرد به
نوشته اشه نه جای دیگه.

" قلبم احساس سنگینی میکنه هلن، من نگران خیلی چیزها میشم اما نمیدونم چطور باید راجبشون حرف بزنم ماه هاست لویی منو همراهی میکنه و باهام حرف میزنه اما چیزهایی که بهش میگم حتی یک هزارم اونچه حس میکنم هم نیست، برای گفتن درد و احساساتم کلمه کم میارم.

مردم فکر میکنن من خیلی بیخیالم، مامانم، معلمام. هیچ وقت نشده که بتونم اعتراض کنم از یه اتفاق ناراضی ام
مامانم تقریبا از یاد برده من ممکنه به چیزهای بیشتری برای زندگی کردن نیاز داشته باشم به جز جای خواب و غذا برای خوردن.

یه چیزی مثل اینکه باهم بریم بیرون یا تنهایی فیلم
ببینیم و من بتونم بغلش کنم، دلم میخواد به مامانم
بگم که متاسفم به خاطر همه ی چیزهایی که از سر
گذرونده، دوست دارم بدونم که اونم همین حس رو
داره ؟"

صدای هری لرزید و چشماش پر از شد هری فورا صورتش رو با لبه ی آستینش پاک کرد اصلا دلش نمیخواست بزنه زیر گریه، اینکه لویی می فهمید هری پشت سرش نشسته و گریه میکنه فقط زیادی براش شرم آور بود.

"مثلا خیلی خوب میشد اگه میتونستم بدون دردسر به افرادی که دوستشون دارم بگم که عا... عاشقشونم بدون اینکه اوضاع عجیب غریب بشه اگه برم به مامانم بگم که دوستش دارم .... فقط اون خیلی عجیب نگاهم میکنه و احتمالا تصور میکنه که جمله برای عذرخواهیه این برای عذرخواهی نیست این یه کلمه ی متفاوتته هلن "

fearless[L.s_z.m] by niloufarWhere stories live. Discover now