Chapter 30

90 31 30
                                    


"چه طوری انجامش میدی؟ "

هری پرسید در حالی که لویی مینشست و تماشاش میکرد که چطور ظرف رو پر از مرکب میکنه تا بتونه با استفاده از قلم روی کاغذ کاهی بنویسه

"چه کاری؟نوشتن؟"

هری سری تکون داد و گفت " اوهوم "

لویی چشم هاش رو ریز کرد و لپش رو از گاز گرفت و

گفت " قبلا بهت نگفتم ؟"

"شاید ولی نه خیلی واضح "

لویی کمی فکر کرد "چیزهایی رو که برام اتفاق افتاده
شرح میدم "

لویی خیلی ساده گفت و این باعث شد هری با چشم های درشت شده نگاهش کنه، انگشت اشاره رو بالا آورد و بعد یه نگاه به انگشتش کرد و گفت

"ولی تو که گفتی الکیه ... الان من ... تو گفتی طلسم
نشدم .... لو لو ... خيلي "

لویی خندید " اون واقعا الكيه ... چیزیت نمیشه بزار واست توضیح بدم، چیزایی که برام اتفاق افتادن
رو مینویسم، اما با اغراق زیاد، مثلا همیشه دروغ دورویی وجود داره یا افراد مغرور و خودخواه و این خیلی معمولیه ... این آدما مارو تو دردسر میندازن منم همینو مینویسم اما اون ادما رو تشبیه میکنم، تبدلیشون میکنم به به هیولا

بعضی وقتا هم از تخلیم استفاده میکنم یه فضای فرضی رو در نظر میگیرم و اونا توی ذهنم اتفاق میوفتن ... یا اینکه به یه جای عجیب سفر میکنم ... وقتی داشتم جیغ رو مینوشتم به روستای محل زندگیه ابراملین رفتم "

" واو "

" اره سفر کردن خیلی باحاله قبلا اونقدر کنجکاو بودم که میخواستم باستان شناس بشم اما اصلا آدم درس
خونی نبودم "

هری پوزخندی زد و گفت" بیا حالا هعی به من بگو درس بخون "

"هعی ، من کی بهت اینو گفتم بچه ... همش دارم بهت
میگم راه ادما متفاوته "

"ولی تو بازم هیچ وقت نگفتی از مدرسه بیا بیرون
اون روز که اخراج شدم ... باید قیافه خودتو میدیدی "

"به هر حال باید دیپلمتو بگیری "

"يوقف، بیخیال، خواننده هات میفهمن که تو چی
میگی و منظورت از اون همه اغراق چیه ؟"

"خیلی دوسشون دارن اما هیچ وقت ندیدم راجع به
منظور پنهان نوشته هام بحث کنن "

"به نظر من حق دارن که چیزی نفهمن "

لویی خندید و وسایلش رو روی میز رها کرد و سمت هری اومد، اون پسر همیشه بی پروا بود و رک ازش خوشش میومد جوری که بدون در نظر گرفتن چیزی مهارتش رو به چالش میکشید یا بعضی از باور هاش رو

" چرا "

"کی از این همه تشبیه و کنایه و اغراق خوشش میاد "

"مردم از شنیدن شعر و داستان لذت میبرن بازی با
زبان بامزه اس "

fearless[L.s_z.m] by niloufarHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin