🔱Chapter: 8🔱

2.6K 571 12
                                    

☆☆☆☆☆☆☆☆

قلب بکهیون مثل گنجشک تو سینه ش میتپید.. آنالیز کردن حرف چانیول کار اون و قلب ترسیده ش نبود..

فشار دست چانیول و پرس شدنش به نرده ها چیزی نبود که بعد از اون سیلی انتظارش رو داشته باشه.. شاید منتظر خوردن سیلی از طرف چان و تحقیر شدن بود اما اینطور تهدید و پرس شدن به نرده ها حتی به ذهنشم خطور نکرده بود.

¤ بهت نشون میدم از این دست ها تو چه کاری باید استفاده کنی جوجه...

گفت و قدرت دستش رو به رخ مچ باریک بکهیون کشید.. مچی که تا به اون روز هیچ وقت این چنین آزرده نشده بود..

با وجود اسیر بودن مچ دستش محکم با هر دو دست از نرده ها چسبید و به صورت جدی چانیول خیره شد.
کمرش به خاطر ضربه ی غیرقابل کنترلی که بهش وارد شده بود احساس درد میکرد. اما نمیخواست چانیول متوجه ضعفی که تو وجودش در حال پخش شدن بود بشه.. پس با استرس سعی کرد دردش رو مخفی کنه..
استرسی که چانیول بعد از زدن ضربه و جفت کردن مچ بکهیون تو نگاه اول از جمع شدن گوشه ی چشم هاش و به وجود اومدن چروک های ریز و درشتی که هیچ جوره محو نمیشدن.. دریافت کرده بود.

▪ و..ولم کن م..منظورت از اون حرف چی بود!
منحر..ف عوضی ولم کن...!

¤ نه انگار واقعا حالیت نمیشه بچه پولدار.. من ول کنت نیستم، تو هم مجبوری دنبالم راه بیفتی.. از این به بعد سرکش و تخس بودن و حتی زبون درازی کردن ممنوع.

▪ نمیتونی مجبورم کنی عوضی!

¤ اون شب رویایی و اون بوسه رو که به خاطر داری بیبی؟... من یه عکس HD از اون کیس بیاد موندنیمون دارم..

با نیشخندی که داشت روان بکهیون رو کاملا بهم ریخت.. با وجود شرایط سختی که توش قرار داشت سعی کرد جواب مزخرفات اون احمقو بده.. برای کم آوردن خیلی زود بود.

▪ کودنی یا منو کودن فرض کردی...! فکر کردی با چهار تا حرف مسخره من میام میشم زیر خوابت؟!... یا فکر کردی با یه بچه طرفی؟

چانیول با صدای پوزخندش بدون اینکه سعی کنه چیزی بگه جواب داد.. و این بکهیون رو عصبی تر کرد.

▪ با نیشخند مسخره ت میخوای چی رو ثابت کنی؟...اون روز من یادم نمیاد فلش دوربین به چشمام خورده باشه چطور ممکنه تو ازم عکس داشته باشی هوم جو..جواب بده!

جای دستش رو محکم تر کرد و با فشار کوچیکی که وارد میکرد جلوی وول خوردن بکهیون رو گرفت..

¤ درسته...درسته اون فلشی که مخصوص دوربین و عکس انداختن باشه تو اتاق رو نمایی نشد اما قبل ورود شازده، من یه دوربین تو اتاق کار گذاشته بودم.

ՏεძucεƦ🔥Where stories live. Discover now