☆☆☆☆☆☆☆☆☆
درست زمانی که چانیول پیشونیش رو بوسید رد اون بوسه رو به خوبی حس کرده بود..
چانیول قبل از بالا اومدن خورشید از اتاق خارج شد و بکهیون از همون لحظه برای رفتن به مدرسه یا بهونه آوردن و پیچوندن کلاس هاش برای یک روز.. در حال کلنجار رفتن با خودش بود.حتی زمانی که تمام اعضای خانواده بیدار شدن و دور هم صبحونه خوردن هم دل از تخت نکند.
در شرایطی نبود که بتونه به جمع خانواده اضافه بشه..
از کمر به پایین احساس فلج بودن بهش دست میداد و دوست نداشت به هیچ وجه یک اینچ هم تکون بخوره.هر بار که سعی میکرد روی تخت بشینه با درد سرنگون میشد.
این اولین سکس کامل زندگیش به شمار میرفت و میشه گفت بدترین تجربه ی عمرش بود.همیشه با دیدن پورن هایی که باتم در حال درد کشیدن بود جق میزد.
و از دیدن صحنه هایی که فرد باتم به خاطر ورود و خروج دیک تاپ، به آه و ناله می افتاد لذت میبرد و مطمئن بود سکس کردن با یه تاپ عضله ای و قد بلند لذت بخش و فوق العاده ست.
حتی صدای شهوت انگیز و چهره درهم باتم های ویدیویش، چند ثانیه از جلوی چشم هاش عبور کردن و بیشتر از قبل مطمئن شد که پروژه دیشب نباید تا این حد دردناک و مزخرف تموم میشد..ظاهرا چیزی که تا به حال دیده بود با چیزی که دیشب تجربه کرده بود تفاوت زیادی داشت.. و این رو وقتی پهلو به پهلو شد تا بالشت دیگه ی رو زیر سرش قرار بده.. عمیقا درک کرد.
روی تخت دراز کش در حال ماساژ دادن زیر دلش بود.. و برای فراموش کردن درد و سوزش باسنش.. چانیول و کینگ سایزش رو فحش میداد.. تا کمی آروم بشه.
اما وقتی موبایلش زنگ خورد بی خیال فرستادن بار منفی به سمت چانیول شد.. و دست از سر کائنات برداشت.
موبایل رو به دست گرفت و با دیدن اسم چانیول چشم هاش رو با دلخوری تو حدقه چرخوند و بعد از شنیدن سومین بوق.. تماس رو برقرار کرد.
¤ در چه وضعی هستی بچه؟
▪ به لطف تو نمیتونم روی تختم بشینم.. چه برسه به بقیه کارها.
چانیول به خنده افتاد و از پشت گوشی به بکهیون تشر زد.
¤ سعی کن خودتو برسونی به حموم.. و انقدر هم لوس نباش بچه پولدار.
▪ برم حموم! من دارم از وسط پاره میشم بعد تو بهم میگی لوس!
¤ با آب گرم اوضات درست میشه.. بهم اعتماد کن.
با لحن مهربونتری گفت و منتظر جواب بکهیون موند.
▪ بهت اعتماد کردم که فلج شدم...
YOU ARE READING
ՏεძucεƦ🔥
Fanfiction📚 عنوان: #اغواگر 🔥 #Completed 👬 کاپلها: سکای، چانبک، شیچول 🔍 ژانر: رُمنس، فلاف، ددی کینک، اسمات ✒ نویسنده: تـــدی 🐻 خلاصه داستان ✍ فـقر به هـر قشری از جامعه فشارهای خودش رو میاره. ممکنه بعضیا کم بیارن و و بعضیا هم باهاش بجنگن، اما عدهای هم...