☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در حالی که نفس نفس میزد به زبون داغ چانیول و کاری که قرار بود به زودی انجام بده فکر میکرد.
چشم هاش رو بسته نگه داشت و تمام سعیش رو میکرد نگاهش روی الت چانیول زوم نشه..
تصور جا شدن اون دیک تو حفره ی کوچیکش.. باعث میشد ته دلش هر بار احساس قرار گرفتن روی شیب تند جاده رو لمس کنه.با ترس بهش زل زده بود که باعث شد چانیول دست از کارش بکشه و اون نگاه نگران تنها دلیلی بود که جلوی پیشرویش رو می گرفت..
پس بدون حرف.. کامل روی بدن ظریف بکهیون دراز کشید تا جفت هم بشن.
بوسه ای روی لب هاش زد و سعی کرد آرومش کنه.¤ نترس عزیزم.. اولش شاید یکم سوزش داشته باشه اما کم کم عادت میکنی بهش.
▪ م..من... پشیمون شدم..
نمیشه یه روز دیگه این کارو کنیم؟چانیول باز هم آرامشش رو حفظ کرد.. و آهسته آخرین مانع بین خودش و بکهیون رو برداشت.
تیشرتی که مزاحم کارش بود رو از سر بکهیون خارج کرد و کنار تخت روی زمین انداخت..حالا باید بکهیون رو از فکر فرار خارج میکرد تا شبشون رو خراب نکنه.
حداقل تا اینجا بکهیون با استرس و شاشیدن وسط سکس کاری نداشت.. و این ترسش.. تو همچین موقعیتی عادی بشماره میرفت.ترسش رو میتونست با چندتا بوسه و مکیدن نقاط حساس کنترل کنه.. اما اضطراب و دستشویی گرفتن یهویی بکهیون هیچ وقت به نفعش تموم نشده بود.
لبخندی کنج لبش نشست و سرش رو نزدیک گوش بکهیون برد.▪ من..من آمادگیشو ندار....
¤ هیشش بیبی.. آدم وسط سکس این همه حرف نمیزنه.
یکم آروم بگیر تا زودتر تموم بشه.ته حرفش زیادی جدی و خشک بیان شد.. جوری که بکهیون رو بدون صدا کرد و نفس هاش به سختی بالا و پایین میشدن.
سعی کرد اشک های مزاحمی که به خاطر ترس از اون موقعیت تو چشم هاش جمع شده بود رو کنار بزنه.. تا چانیول رو عصبانی نکنه.. نمیخواست حالا که تا اینجا پیش اومده بود با بچه بازی هاش کار رو خراب کنه.
با بوسیده شدن الاتش توسط چانیول.. به یکباره سرش سنگین شد و چشم های ابریش روی هم قرار گرفت. متوجه نمیشد چرا با وجود ترسی که تو دلش افتاده بود همچین حس عجیبی داشت و نمیتونست انکار کنه از این رابطه هیچ لذتی نمیبره و بدتر از هم اون عاشق بوسه های ریز چانیول روی دیکش شده بود.
چانیول خوب میدونست چطور بازیش بده و با این کارهاش حق فرار کردن رو ازش گرفته بود.
به آرومی انگشت هاش پیشروی کردن و قسمتی از رون بکهیون رو تو مشتش گرفت.
با پوزخند روی بدنش خیمه زد و به چشم های بسته ش خیره شد.
YOU ARE READING
ՏεძucεƦ🔥
Fanfiction📚 عنوان: #اغواگر 🔥 #Completed 👬 کاپلها: سکای، چانبک، شیچول 🔍 ژانر: رُمنس، فلاف، ددی کینک، اسمات ✒ نویسنده: تـــدی 🐻 خلاصه داستان ✍ فـقر به هـر قشری از جامعه فشارهای خودش رو میاره. ممکنه بعضیا کم بیارن و و بعضیا هم باهاش بجنگن، اما عدهای هم...