☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
از فراری که به خاطر حضور یهویی منشی توی دفتر سهون به دست آورده بود نهایت استفاده رو کرد و به سمت پناهگاه همیشگیش رفت.
روی پله های اضطراری نشسته بود و سعی داشت دلیل قانع کننده برای رفتارهای جدید سهون پیدا کنه و تمام رویدادهای اخیر رو برای خودش به طرز مسخره ای توجیح میکرد.به اتفاقاتی که از دیشب رخ داده بود فکر میکرد و هیچ جوره نمیتونست دلیلی جز دیوانه شدن برای سهون پیدا کنه..
آبنباتی که به ته رسیده بود رو به دست گرفت و شروع کرد به فرضیه ساختن..
+ حتما قصد داره اذیتم کنه.. یا شاید سرش خورده به جایی! این دفعه حتما یه نگاه به سرش میندازم..
اوییی هر جوری هم فکر میکنم این غیر ممکنه.. .! چطور امکان داره دیگه از چیزی چندشش نشه؟
اصلا به اینکه، قصد داشت آبنباتمو بخوره فکر میکنم بیشتر دیوونه میشم..آبنباتی که دستش بود رو با حالت چندش آوری نگاه کرد و یاد حرکت مسخره ی سهون افتاد.
+ نه نمیشه اون جدی جدی میخواست آبنباتمو بخوره.. دارم عصبی میشم هنوز اون روی جونگینو ندیده..
_ عصبی شدنت بی دلیله.. اون روی جونگین..
با شنیدن صدای سهون شوکه شد و شونه هاش از ترس کمی تکون خورد.
+ تو اینجا چه غلط...
فکر کردی اگه اینجوری نگاه کنی پشیمون میشم و نمیگم چه غلطی میکنی؟ هر طور نگاه کنی اون کلمه رو به کار میبرم و تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی.
با تمام تخسی گفت و از روی پله بلند شد.
جایی که قرار داشتن جای خیلی دنجی بود. وقتی قصد داشت از کنار سهون عبور کنه با گرفتار شدن شونه هاش توسط سهون و کوبیده شدنش به دیوار بی حرکت سر جاش ایستاد.+ ولم کن عوضی..
_ تازه گیرت انداختم کجا ولت کنم بری؟!
+ راستشو بگو دیوونه شدی! تو که چندشت میشد حتی جواب سوالامو بدی الان دقیقا چه مرگته که مثل کنه میچسبی بهم؟
نکنه عاشقم شدی!!!
حتی تصورش رو هم نمیکرد جونگین همچین چیزی رو بیان کنه..
تمام وجودش فریاد میکشید تا حقیقت رو به جونگین بگه.. دوست داشت با گفتن دوست دارم همه چیز رو آسون کنه..
اما ترس از رد شدن توسط جونگین.. جلوی کارش رو گرفت.
آهسته کنار کشید تا پسری که کنج دیوار اسیر بود بتونه از کنارش رد بشه.
YOU ARE READING
ՏεძucεƦ🔥
Fanfiction📚 عنوان: #اغواگر 🔥 #Completed 👬 کاپلها: سکای، چانبک، شیچول 🔍 ژانر: رُمنس، فلاف، ددی کینک، اسمات ✒ نویسنده: تـــدی 🐻 خلاصه داستان ✍ فـقر به هـر قشری از جامعه فشارهای خودش رو میاره. ممکنه بعضیا کم بیارن و و بعضیا هم باهاش بجنگن، اما عدهای هم...