🔱Chapter: 30🔱

2.2K 455 14
                                    

☆☆☆☆☆☆☆☆

+ آخخخ

صدای ناله ی آرومش رو توی گلو خفه کرد و دست آسیب دیده ای که این بار مورد لطف تیکه های سفالی قرار گرفته بود رو زیر آب سرد برد.
موقعی که داشت با فحش دادن به سهون تیکه های شکسته شده رو جمع میکرد انگشت اشاره ش به تیزی سفال گرفته شد و کمی خراشید.
حالا که داشت با آب سرد جلوی خونریزی نچندان زیاد انگشتش رو میگرفت احساس سوزش میکرد.

+ لعنتی چرا امروز داره از همه طرف برام میباره!

سهون تکیه ش رو از دیوار گرفت و به سمت پسری که داشت با خودش حرف میزد رفت..

_ نمیتونی یه کار رو درست انجام بدی؟...موندم واقعا تو چه کاری استعداد داری!

کمی مکث کرد و با تکیه زدن به کابینت ها پشت جونگین ایستاد.

_ عاااا... فهمیدم تو چی استعداد داری، دروغ گفتن و نقش بازی کردن.. مثل امروز صبح.. درسته؟

جونگین به متلک هایی که انداخته شد.. اهمیت نداد و بعد از بند اومدن خون انگشت رنگ پریده ش شیر آب رو بست و به سمت مردی که با یه گرمکن ست به کابینت ها تکیه زده بود، برگشت.
نگاهی به سر تا پای سهون انداخت و با تکون دادن سرش تاسفی که در شانش بود رو تقدیمش کرد و بدون حرفی از کنارش گذشت تا به سمت پذیرایی بره.

وقتی حرکت سر و بی تفاوتی جونگین رو دید عصبی تر از قبل به دنبالش از آشپزخونه خارج شد.

بچه گدا...!

با کنایه صداش زد و ادامه داد:

_ فکر کردی کی هستی که برای من سر تکون میدی؟

همینطور که سعی داشت خونسرد باشه دست هاش رو توی جیب شلوار گرمکنش کرد و با قدم های شمرده شده به سمت جونگینی که با یه آبنبات چوبی روی مبل های لعنتی بنفشش دراز کشیده بود رفت.

+ من با تو بحثی ندارم پس سعی نکن با این صفت ها عصبیم کنی.. چون دیگه اثر نداره.

بلند شد و روی مبل نشست و با خارج کردن آبنبات از کنج لپش، حرفش رو ادامه داد:

+ میدونی چرا ضد گلوله شدم؟ چون دیگه میدونم چطور آدمی هستی! تو یه عوضی هستی که همیشه به دیگران میپری.. حتی برات فرق نداره طرف با تو چه نسبتی داشته باشه.. دوست، آشنا، مادر، یا همسر!

منم مثل بقیه!... گرچه باید بدونی جایگاه همسر خیلی ویژه و مخصوص بشمار میاد.. اما حیف که تو تا آخر عمرت قرار نیست طعم همسر داشتن رو بچشی!
بقول خودت من حتی دوست یا آشنات هم نیستم.. پس سعی میکنم از این به بعد خودم رو به نشنیدن بزنم تا اینکه با تو بحث کنم و روزم الکی خراب شه.. وسواس بودن تو خودش برات یه عذاب الهی محسوب میشه، من تصمیم گرفتم تو رو با عذاب الهیت تنها بذارم.. خوش بگذره رفیق!

ՏεძucεƦ🔥Where stories live. Discover now