☆☆☆☆☆☆☆☆
سهون بعد از کلی گشتن تو کمد بلاخره یکی از پلیور های قدیمی و بی مصرفش رو پیدا کرد و مقابل صورت جونگین گرفت._ این پلیور رو بپوش.
+ من گرممه چرا بپوشمش؟
وقتی دید پسرک سبزه قصد گرفتن پلیور رو نداره به عمد پلیور رو محکم تو بغلش انداخت و مقابلش روی صندلی نشست.
_ به خاطر نمایشی که سر صبح راه انداختیم مجبوری که بپوشیش! همه الان منتظرن لاو مارکایی که حاصل عشق بازی دیشبمون بود رو روی بدنت ببینن، پس نباید ریسک کنیم.
+ واوو چه همسر خوبی دارم.. نگران منی یا خودت؟
وقتی چشم غره ی سهون رو دید حرفش رو تغییر داد و نگاهی به پلیور انداخت.
+ چشم عزیزم چشم، پلیور شما رو هم میپوشم تا کامل مهر مالکیتتون رو به رخ بقیه بکشونم.
با توک پا به پای جونگین کوبید و تن صداش رو کنترل کرد..
_ خفه عزیزم تا لهت نکردم..
+ جدی؟؟
پلیور رو تو دستش مچاله کرد و با تکیه زدن به صندلی پرسید و سهون رو کفری تر از قبل شد.
_ چی جدی؟!
+ همین که اگه خفه نشم لهم میکنی...!
آخه میدونی چیه؟ خیلی مشتاقم ببینم چطوری با این وسواس عجیبت.. قرار بهم دست بزنی! بدجور مشتاق له شدن زیر دستات شدم عزیزممممم..جونگین با لحن کش داری گفت و نگاهش رو به پلیور بنفش رنگی که روی پاهاش در حال تقاص پس دادن بود داد.
_ غصه ی این که چطور قرار لمست کنم و بعد زیر دستم له شی رو نخور بچه سیاه.. واسه هر کاری راه حلی هست. تو سعی کن زبونت باعث از دست دادن سرت نشه!
بلند شد و رو به رویش ایستاد تا زهر حرف های بعدی رو با اشتیاق بیشتر به جونگین بچشونه..
_ میدونی چیه! حتی اگه روزی به فکر اینکه یکی رو لمس کنم بیفتم.. مطمئنا اون کس تو نخواهی بود.. به قدری از رفتار و طرز لباس پوشیدنت چندشم میشه که عمرا بخوام به بدنت دست بزنم..
بدون اینکه به سهون گوش بده لباسش رو از تنش خارج کرد و بدنش رو به نمایش گذاشت.
+ لازم نیست به خودت فشار بیاری اوه سهون، من خودم به جای تو بدنمو لمس میکنم تا تو حسرت به دل بمونی عزیزم..
دست به بدن برنزه ی خودش کشید و با گاز گرفتن لب هاش سعی در اغوا کردن مرد جوون کرد.
با هر دستی که روی سینه و شکم خودش میکشید صدای شهوتیش رو رها میکرد و زیر چشمی سهون رو زیر نظر داشت..سهون با دیدن بدن صاف و بدون موی جونگین با گوش های داغ کرده.. ازش فاصله گرفت تا شاید از نمایشی که به راه انداخته بود دست برداره.
اما جونگین نه تنها بیخیال نشد بلکه با نگاه خمار و لب های باز سعی داشت به هدفش برسه.. باید به اون عوضی نشون میداد خیلی ها حسرت دست کشیدن به اون بدن و دیدن رنگ پوستش رو میکشن..
BINABASA MO ANG
ՏεძucεƦ🔥
Fanfiction📚 عنوان: #اغواگر 🔥 #Completed 👬 کاپلها: سکای، چانبک، شیچول 🔍 ژانر: رُمنس، فلاف، ددی کینک، اسمات ✒ نویسنده: تـــدی 🐻 خلاصه داستان ✍ فـقر به هـر قشری از جامعه فشارهای خودش رو میاره. ممکنه بعضیا کم بیارن و و بعضیا هم باهاش بجنگن، اما عدهای هم...