[part ‌32] Me after U~

1.3K 271 53
                                    

پارت سی و دوم: من پس از تو



"فلش بک"


دست هاش یخ زده و زبونش بند اومده بود! نه این که ترس بهش اجازه ی حرف یا کاری رو نده... نمیتونست از مغزش فرمان بگیره و به خاطر همین سردرد وحشت ناکی بهش هجوم آورده بود. اون اتاق خیلی سرد بود و نمیدونست برای چی اونجاست! اون باید به حرف هوسوک گوش میکرد... باید به حرفش گوش میکرد و زودتر به کلبه برمیگشت...


دوست داشت از سر بیچارگی گریه کنه اما حتی قدرت این کار رو هم نداشت! میفهمید اطرافش چه خبره اما حتی نمیتونست بدون اجازه ی فرد کنارش تکون بخوره! اون کی بود...؟ چطوری تونسته بود انقدر راحت تا اونجا کنترلش رو به دست بگیره...؟ اون فقط توی چشم هاش خیره شده بود و از اون لحظه حتی توان راه رفتنش هم دست خودش نبود...انگار کسی مثل بختک به جونش حمله کرده بود و قدرت هر کاری رو ازش گرفته بود، کاش هوسوک میومد...


کاش هوسوک از راه میرسید و از اونجا نجاتش میداد، کاش این در باز میشد و مثل همیشه ناجی زندگیش از راه میرسید و توی آغوشش میکشید و میگفت چیزی نیست... من اینجام... اما هرچقدر به در رو به روش خیره موند هوسوکی از اون در داخل نشده بود...


با باز شدن در اتاق نفس هاش رو توی سینش حبس کرد و به فردی که سیگار برگی میون لب هاش بود و پالتوی خز دار بلندی رو پوشیده بود نگاه کرد، صدای کفش های ورنی و سگک دارش هر لحظه بهش نزدیک تر میشد و بدن اون هم بیش از پیش گر میگرفت و قلبش از ترس دیگه نایی برای تپیدن نداشت!


اونجا کجا بود؟ این فرد رو به روش که با پوزخند روی لب هاش بهش خیره شده بود کی بود؟


ایلهون سیگارش رو از لب هاش جدا کرد و سرش رو خم کرد و سیگارش رو روی صورت جیمین دود کرد و در حالی که پوزخند روی لب هاش پررنگ تر شده بود به چشم های ترسیدش خیره شد:


- پس پارک جیمین تویی! خیلی انتظار دیدنت رو کشیدم!


جیمین ترسیده بود... بیشتر از هر زمانی توی عمرش ترسیده بود! چشم های رو به روش ترسناک بود، بغض داشت خفش میکرد و از سرمای اون اتاق بدنش به لرزه در اومده بود، ایلهون دستش رو جلو برد و زیر چونه ی جیمین رو گرفت و سرش رو بلند کرد:


- الان به هوسوک حق میدم! اون یه عروسک کیوت و بامزه پیش خودش داره!


دستش رو روی گونه ی جیمین کشید و با صدای آروم تری که همه ی تن جیمین رو لرزوند زمزمه کرد:


- اما چی میشه این عروسک مال منه باشه...هووم...؟


دستش رو داخل موهای جیمین فرو برد و چنگی به موهاش زد و سرش رو بیشتر به سمت بالا کشید:


- این بهترین تنبیه برای جانگ هوسوک نیست...؟


توی چشم هاش خیره شد و نیشخندی زد و گفت:

Forest ♧ HopeMin ♧Where stories live. Discover now