توی سکوت دراز کشیدم
منتظر برای صدای آژیر ها
نشانه،هر نشانه ای من هنوز زنده ام
نمیخوام از دستش بدم
ولی نمیتونم از پسش بربیام
باید دعا کنم؟
باید برای خودم دعا کنم
دعا به درگاه ی خدا؟به درگاه یه ناجی که بتونه
شکننده و ضعیف رو سخت و نشکن کنه
این کلمات گفته شده رو انکار کنه
امید رو تو ناامیدی پیدا کنه
منو بکش بیرون قطار خراب
خاکستر شده هارو به حالت اولش برگردونه
Train wreck- James Arthur
***
به دستیارش اشاره کرد که کراوات جونگ کوک رو کمی شل تر کنه و دستی به چونهش کشید، به نظرش اون کت به هیچ وجه تو تن مدلش جلوه ی خودش رو نشون نمیداد. طبیعتا مدل هایی که تا به حال باهاشون کار کرده بود هیکل و عضلات ظریف تری نسبت به اون پسر داشتن، اما حالا تهیونگ بازو و رون هایی رو میدید که به شکل بی رحمانه ای در حال شکافتن الیاف نازک پارچه و چشم عکاس و خیاط بودن. در کنار همه ی این ها کمر باریک پسر هم به طرز عجیبی توجهش رو جلب کرده بود، این نشون میداد که جونگ کوک برای ساختن عضلاتش زحمت زیادی کشیده.
تهیونگ نمیتونست برق تحسینی که تو چشم هاش غلت میخورد رو پنهان کنه، اون مرد هایی رو که فارغ از جنسیت به زیبایی و استایلشون اهمیت میدادن ستایش میکرد.
چند قدم جلو رفت و میکاپ جونگ کوک رو از نیمرخ چک کرد، با اینکه موهای بلند پسر از کنار روی صورتش ریخته شده بود اما به نظرش گونه های بر آمده ی جونگ کوک میتونست کمی توجه رو از روی فیت بودن لباس برداره و عضلات درشتش رو طبیعی تر جلو بده، دستش رو به سمت میکاپ آرتیست گرفت و بعد به گونه ی پسر اشاره کرد.
- زیر گونهش یکم تیره تر بشه، در ضمن زیادی برق میزنه، کدر ترش کن... نیازی نبود اینقدر غلیظ آرایشش بشه. یادت باشه برای عکسبرداری اصلی به یه میکاپ سبک تر اکتفا کنی.
علاقه ی شدیدش به بازی های لفظی با جونگ کوک کار خودش رو کرد و بالاخره زبون نیش دارش اعصاب پسر رو گزید.
- حتی اگر مدلت زشت هم باشه باید بتونی زیبایی های ناچیزش رو با هنرمندی به چشم بیاری، این موضوع در مورد آقای جئون هم صدق میکنه.
- او! رئیس جونگ کوک خیلی نفس گیره...
میکاپر که دختر ریز نقشی بود با نگاه سنگین و کوبنده ی رئیسش لب گزید و بعد از بیرون کشیدن بِراش از جیبش، در سکوت مشغول انجام دستورات تهیونگ شد.
در همین حین جونگ کوک با چهره ای بر افروخته و اخم هایی در هم به دست های گره شده و سینه ی تهیونگ خیره شده بود، میتونست لبخند آرام ولی پر معنی پیروزی رو روی لب های مدیر کیم تصور کنه، اما حداقل توی اون اتاق و مقابل چشم هایی که تهیونگ رو رئیس و کارفرمای خودشون میدونستن جواب درخوری به مرد نداد. زبونش رو بین دندون هاش گرفت تا اینکه فرصت خوبی برای پودر کردن تکبر و غرور مرد پیدا کنه.
تهیونگ با قدم های بلندی خودش رو به پشت عکاس رسوند و از لنز دوربین بی نقص بودن جونگ کوک رو چک کرد، اما از نظرش یه جای کار میلنگید.
لب هاش رو روی هم فشرد و عکاس رو کنار زد، لنز رو چرخوند تا ببینه مشکل از زاویهست یا لباس و میکاپ، تنها چیزی که به نظرش توازن تابلوی محشر مقابل چشم هاش رو به هم میزد کراوات و یقه ی پیراهن پسر بود.
به جونگ کوک نزدیک شد و دستش رو روی دکمه های پیراهنش گذاشت.
پسر که هنوز در حال مهار خشم فروخوردهش بود، با شوک سرش رو برگردوند و تا زمانی که لب هاش مماس با لب های مدیر کیم قرار نگرفت متوجه نزدیکی مرد نشد.
پلک هاش با تعجب از هم فاصله گرفتن و چشم های گرد و شفافش رو در معرض دید مردی قرار داد که چند سانتی متری صورتش در حال باز کردن دکمه های پیراهن مشکیش تا روی سینه ی براق و خوش فرمش بود. گردنش رو عقب کشید تا بیشتر از اون لب های مدیر کیم گرما رو به پوست گر گرفتهش منتقل نکنه. دستی به گردنش کشید و نگاهش رو از مرد گرفت، باورش نمیشد اون مرد این چنین بی پروا و جلوی چشم کارمندهاش تا اون حد بوسیدن بهش نزدیک شده و شیطنت کرده.
با تصور اینکه نامجون چیزی از گرایشش به تهیونگ فرصت طلب گفته، آرزو کرد به زودی پسر رو نبینه، چون حتما با مشت محکمی خط کشی های طلایی صورتش رو به هم میریخت.
تهیونگ با پوزخندی که به دنبال دست پاچگی واضح جونگ کوک روی لبش نقش بسته بود، عقب نشینی کرد و تو همون حال دستش رو به هم کوبید و با صدای بلندی گفت:
- شروع میکنیم.
برق فلش ها که یکی پس از دیگری روی بدن و صورت پسر بالا و پایین شدن، و اینبار هیجانش برای رفتن تو قالب یک مدل حرفه ای جایگزین تپش های ناموزون قلبش شد. از گوشه ی چشم حواسش به تهیونگ بود که روش متمرکز شده.
اون مرد دست کمی از تابلو های فاخر نقاشی نداشت، پیراهن هایی که همیشه آستینشون رو بالا میزد و با ساق خوش تراش دستش میتونست بند دل هر بیننده ای رو بِبُره، شلوار های پارچه ای و خوش دوخت، و موهای مجعدی که بدون هیچ دخالت دستی در زیبا ترین حالت ممکن روی صورتش رو میگرفتن.
نگاه خیره مرد به حرکات حرفه ای سر و گردن جونگ کوک، نشون میداد از انتخاب درستش مطمئنه، طوری که بعد از چند دقیقه با ساکن شدن پسر به خودش اومد و به همکارانش که طبق معمول از وسواس و سخت گیری های تهیونگ به طرز غریبی خسته و نالان شده بود خسته نباشید گفت.
کارکن ها یکی پس از دیگری از اتاق خارج شدن و تهیونگ فرصتی پیدا کرد تا به داد افکار در هم و درگیر جونگ کوک برسه، که با حرکت غیر متعارف و کاملا غیر ارادیش دست به یقه بودن.
رو به روی پسری ایستاد که با اخم هایی در هم با گره کراواتش ور میرفت. انگشت های کشیده و استخوانیش رو روی پارچه ی ساتن گذاشت و بدون اینکه حواسش مغلوب گوی مبهوت ولی گرم جونگ کوک بشه، گره رو باز کرد.
- اتفاقی بود!
- اگر اینو نمیگفتی، میتونستم باور کنم.
دستش رو از روی کراوات باز شده پسر برداشت و ازش فاصله گرفت تا کمی از جذبه و جدیت ذاتیش رو چاشنی حرکاتش کنه.
- راستش مهم نیست، از بوسیدن پسر ها خوشم نمیاد.
جونگ کوک قدم های عقب رفته ی مرد رو جایگزین کرد و سینه به سینهش ایستاد. بعد از مرور هزار باره ی تحقیر نگاهش برای تهیونگ، ضربات بی مهابای زبون مدیر کیم رو تلافی کرد.
- شاید چون هیچ پسری حاضر نیست یه پیرمردو ببوسه.
- قطعا لب های تو نرمتر و ظریفتر از معشوقه هام نیست!
به لب های تهیونگ خیره شد، و به جای لمس اون ها انگشت شستش رو گوشه لب های براق خودش کشید و با حالتی اغوا کننده گفت:
- از کجا میدونی؟
با اسیر شدن چونه ی تیزش بین انگشت های گرم تهیونگ، از گستاخی مرد حیرت زده شد.
- خیلی مشتاقی امتحانش کنم؟!
متوجه زمینه ای که با کلمات بی فکرش برای بی پروایی های مرد ایجاد کرده بود شد و عقب کشید. دو انگشتش رو روی سینهی محکم مرد کوبید و اون رو هم به عقب هل داد.
- بهتره حدودت رو با من حفظ کنی کیم، واضحه که ازت خوشم نمیاد.
- رفتار های احمقانهت میتونه محدودهت رو برای خودت هم کوچیک کنه، حواست رو جمع کن.
پسر که اون روز بیشتر از گنجایشش توسط مدیر کیم مغلوب و شگفت زده شده بود، دستی به موهاش کشید و حالتشون رو به هم ریخت تا مناسب وضع آشفتهش بشن.
حالا که جونگ کوک عقب نشینی کرده بود تهیونگ تصمیم گرفت بحث رو به موضوع دیگری منحرف کنه. حس میکرد بحث بی مهابای چند روز گذشتهش با هایون یه بی احترامی به پسر بوده و تهیونگ اون رفتار رو در شان مدیری نمیدونست که قراره مدت ها با مدلش کار کنه.
_ بابت اون روز و حرفای هایون...
-من چیزی نشنیدم.
وسط حرف مرد پرید، دوست نداشت چیزی از دعوای تهیونگ با همسر سابقش بدونه. اون حرف ها جونگ کوک رو به یاد دعوا های شبانه روزی پدر و مادرش می انداخت، ضربه های بی رحمانه ای که هیون وو به تن نحیف زن میزد و صدای گریه های خودش که بین اون دو نفر می ایستاد، و صبح روز بعد باید درد و رد کبودی ها رو روی تنش تحمل میکرد.
اون پسر هنوز هم سرمای دست های مادرش رو، شب آخری که تو بغلش از شدت گریه بی هوش شد، به یاد داشت. فردای اون روز تنها نشونی که از مادرش به جا مونده بود تار موی بلند و مشکی رنگ زن بود و عطری که بعد از مدت ها با بوی گریه هاش جایگزین شد.
جونگ کوک به دنبال همون عطر مسافر خونه ی مین ها شد، نمیدونست همینکه توی اون بهشت پا بذاره با چشم هاش جهنمی شدن دنیای یونگی رو میبینه.
- ای کاش اون روزم طوری رفتار میکردی که انگار نشنیدی، از ترحم متنفرم.
با زمزمه آروم تهیونگ از روز های غم انگیز کودکیش به اتاق عکس برداری برگشت، ولی هنوز هم روحش از موندن بین پدر نفرت انگیز و مادر بی گناه و مفقودش کبود و زخمی بود.
- تو به هیچ وجه آدم ترحم انگیزی نیستی، نمیخوام خودم رو جات بذارم پس قضاوتت نمیکنم. پدر بودن سخته اما داشتنش همونقدر میتونه شیرین باشه، خیلی خوبه که برای دخترت میجنگی، اینکه به حدی قوی هستی که یدک کشیدن این اسم بهت بیاد کافیه، ولی یه مادر تا به بیچارگی نرسه از بچهش دست نمیکشه، این رو هیچ وقت فراموش نکن.
گفت و برای مهار بغض سرکشی که با یادآوری لبخند زخمی مادرش تو گلوش لنگر انداخته بود، بدون وقت تلف کردن از اتاق بیرون رفت.
نفس عمیقی گرفت و گوی مرطوب چشم هاش رو چرخوند تا اشک گریزانش رو تو نطفه خفه کنه، اما اون پسر هنوز هم به مقصد فرار جسم یا شایدم روح مادرش فکر میکرد. مقصدی که بعد از نوزده سال هنوز هم نامعلوم بود، درست مثل مقصدی که پدر نابی هیچ وقت بهش نرسید.
از نظرش این نهایت سنگدلی بود که بچه ها رو با دادن لقب مسافر به عزیزانشون، تا آخر عمر به دنیای بی بازگشت مردگان امیدوار کنن.
YOU ARE READING
Kiss my wings
Mystery / Thriller• Name: Kiss my wings • Couple: Sope, Yoonmin, Vkook، boyxgirl & ... • Writer: Polaris • Summary: شروع تاریکی زندگیش ساده به نظر می رسید. رسوایی یونگی در مطبوعات و برملا شدن رازی که به نظر بزرگترین پنهان کاری زندگیش بود، مقابل چشم هزاران تماشاگر...